آشنایی با اجداد میرعماد
سید حسن فاطمی
آنچه در مورد بعضی از اجداد میرعماد دست یافتیم:
1. حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی ـ شیخ مفید از او به عنوان شخصی جلیلالقدر، فاضل و باتقوا یاد میکند. وی به پیامبر اکرم شباهت زیادی داشت و داماد امام حسین بود. هنگامی که برای خواستگاری نزد امام حسین رفت، حضرت فرمود: «چنین انتظاری از تو داشتم.» سپس حسن مثنی را با خود به خانه برد و او را در انتخاب فاطمه و سکینه مخیر کرد و او فاطمه را برای ازدواج برگزید. طبق روایت دیگر، حسن از انتخاب حیا کرد اما امام فاطمه را برای او برگزید و علت این انتخاب را چنین بیان فرمود: «زیرا او به مادرم فاطمه شبیهتر است.» این برخورد امام حسین نشان میدهد حسن مثنی از دوران جوانی شخص بزرگواری بوده است.
او وصی پدر و متولی موقوفات امیرالمؤمنین بود. حسن در کربلا در رکاب امام حسین (ع)جنگید و هفده تن از دشمنان را کشت و خود هیجده جراحت برداشت. هنگامی که حضرت به شهادت رسید و اهلبیت را به اسارت گرفتند، حسن نیز در میان اسیران بود. اما چون مادر حسن و اسماء پسر خارجه فزاری از یک قبیله بودند، اسماء او را از میان اسیران بیرون آورده نزد عمر سعد برد و وساطت کرد که حسن در سختی نباشد. عمر سعد نیز پذیرفت و حسن را به او سپرد. طبق بعضی اقوال، اسماء جراحتهای حسن را در کوفه مداوا کرد و او پس از بهبودی به مدینه رفت.
طبق نقل دیگر حسن مثنی در اثر شدت جراحت، بیرمق در میان کشتهها افتاده بود. هنگامی که دشمنان میخواستند سر شهدا را از بدن جدا کنند، متوجه زنده بودن او میشوند. در این هنگام اسماء پسر خارجه به آنان گفت: «او را به من بسپارید؛ اگر عبیدالله بن زیاد او را به من بخشید که هیچ و الا هر چه صلاح دانست در مورد او عمل میشود.» آنان نیز حسن را به او سپردند و اسماء او را به کوفه برد و عبیدالله نیز حسن را به او داد. حسن پس از معالجه توسط اسماء به مدینه رفت.
طبق نقل دیگر حسن مثنی با بدن مجروح در میان اسیران، با دو برادرش زید و عمر و نیز امام سجاد، امکلثوم، سکینه و... بود که آنها را به مجلس یزید بردند. در این هنگام سر امام حسین را در تشت آوردند و با چوب به دندانهای امام زدند. دو بیت زیر از حسن مثنی است:
لا خَیرَ فى الْود ممنْ لاتَزَالُ لَهُ
فى الْوُد مُسْتَشْعِراً مِنْ خِیفَةٍ وَجلا
اِذَا تَغَیبَ لَمْتَبرحْ تُسىءُ به
ظَنَّاً وَ تَسْأَلُ عَمَّا قَالَ أَوْ فَعَلا
مادر او خوله دختر منصور بن زیان بود. حسن مثنی در 35 سالگی در مدینه وفات یافت و او را در بقیع به خاک سپردند. روایت شده که ولید بن عبدالملک به او سم خوراند و در اثر آن به شهادت رسید.
سادات حسنی تنها از حسن مثنی و برادرش زید به امام حسن میرسند و دیگر پسران امام مجتبی یا پیش از فرزنددار شدن از دنیا رفتهاند و یا اینکه از آنها فرزند پسر باقی نماند.
2. فاطمه دختر امام حسین ـ پیش از حادثه خونین کربلا با حسن مثنی ازدواج کرد و یکی از ثمرات این ازدواج ابراهیم غَمر است. فاطمه جده سادات طباطبایی است. بنابر این امام حسین نیز جد مادری همه این سادات به شمار میرود. مادر او، اماسحاق دختر طلحة بن عبیدالله تیمی بود. فاطمه در زمره زنان بافضیلت و راوی حدیث بود و به حضرت زهرا? شباهت داشت. بنا به قولی امام حسین کتاب ملفوف و وصیتنامهاش را به او سپرد. همراه کاروان اسرا به کوفه و سپس به شام رفت. خطبه غرّاء او در کوفه معروف است.
پس از درگذشت حسن مثنی فاطمه بر مزار او خیمه زد و یک سال به سوگ نشست و در این مدت روزها به روزه و شبها به عبادت مشغول شد. پس از درگذشت حسن مثنی به سفارش مادرش با عبدالله بن عمرو ازدواج کرد. سال 110ق درگذشت و مزارش در مصر است.
3. ابواسماعیل ابراهیم غَمر فرزند حسن مثنی ـ به دلیل شباهت زیاد به پیامبر اکرم به او «ابراهیم شبیه» هم میگفتند. سخاوتش باعث شد به او «غمر» گویند؛ زیرا آن به معنای سخاوتمند است. وی از راویان حدیث به شمار میرفت. منصور دوانیقی او و برادرانش را پنج سال با رنج و شکنجه زندانی کرد تا اینکه ابراهیم غمر در 67 یا 69 سالگی در ماه ربیعالاول سال 145ق/141ش در زندان از دنیا رفت و پس از اقامه نماز بر او توسط زندانیان، در کوفه مدفون شد و قبرش اکنون زیارتگاه است. او نخستین شخص از بنیالحسن بود که در زندان منصور وفات یافت. مادرش فاطمه دختر امام حسین بود.
4. ابوابراهیم اسماعیل دیباج فرزند ابراهیم غَمر ـ «دیباج» معرب «دیبا» یعنی پارچه ابریشمی. علت ملقّب شدن او به «دیباج» زیبایی او بود. وی مدتی را در زندان منصور به سر برد. بنا به بعضی نقلها در قیام فخّ شرکت جست. شخصی از عبدالرحمان بن ابیالموالی ـ همزندانی بنیالحسن ـ در باره صبر سادات حسنی در زندان پرسید. وی جواب داد: «آنها صبور بودند اما در میانشان شخصی مانند قطعه طلا بود که هر چه بیشتر در آتش قرار میگرفت خالصتر میشد و او اسماعیل بن ابراهیم بود که هر چه بیشتر گرفتار بلا میشد صبورتر میشد.»
برخی قبر او و چند تن از نوادههایش را در اصفهان دانستهاند. تا آنجا که ما جستجو کردیم مدرک این سخن، برخی شجرهنامهها از جمله شجرهنامه میرعماد است و چنین چیزی را در کتابهای نسبشناسی کهن نیافتیم. ذیل عنوان «اشتباهات دو شجرهنامه» توضیح خواهیم داد که به نظر ما چنین انتسابی اشتباه است. مزار دیگری در هاشمیه عراق به اسماعیل دیباج منتسب است که احتمال صحت آن بیشتر است. آیتالله بروجردی نسب امامزاده اسماعیل واقع در اصفهان خیابان هاتف را اینگونه نوشته است: اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب. مادر او ربیحه نام داشت.
5. ابواسحاق زینالعابدین ابراهیم طباطبا فرزند اسماعیل دیباج ـ وی شخصی باجلالت بود و یکی از نشانههای بزرگواری او این است که به سادات از نسل او «طباطبایی» میگویند و دیگر اینکه بعضی از نوادگان برجسته او با اینکه فرزند با واسطه بودند در عین حال به «ابنطباطبا» معروف شدند؛ زیرا در گذشته مرسوم بوده که اگر جد شخصی، انسان بزرگی بود به جای اینکه آن شخص را به پدرش نسبت دهند به آن جد بزرگ نسبت میدادند. مثلاً نسب درست ابوالحسن محمد شاعر چنین است: محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهیم طباطبا؛ اما به «ابنطباطبا» معروف شد.
شیخ طوسی در کتاب رجالش ابراهیم طباطبا را جزء اصحاب و راویان امام صادق ذکر میکند. وی در خدمت امام رضا عقایدش را عرضه کرد تا اعتقاداتش را از لغزش، پاک گرداند. ابراهیم طباطبا مردم را به سوی امام رضا دعوت میکرد.
در مورد علت ملقّب شدن ابراهیم به «طباطبا» چند گونه گفتهاند:
الف) در زمان کودکی او، هنگامی که پدرش خواست لباسی برای او بدوزد، او را میان انتخاب پیراهن و قبا مخیر کرد. ابراهیم خواست بگوید: «قبا قبا» اما گفت: «طبا طبا». از آن به بعد به «طباطبا» معروف شد.
ب) همیشه دچار لکنت زبان بود و «ق» را «ط» تلفظ میکرد. روزی به خادمش خواست بگوید که قبایش را بیاورد، گفت: «طبا طبا». از آن به بعد ملقّب به «طباطبا» شد.
ج) در زبان نَبطی یا قِبطی «طباطبا» به معنای بزرگ سادات است. لذا به او «طباطبا» میگفتند.
به نظر میرسد نقل سوم درست است؛ زیرا ابراهیم طباطبا شخص بزرگی به شمار میرفت. مادر ابراهیم طباطبا کنیز بود.
6 . ابوعبدالله(یا ابوعباد) احمد رئیس فرزند ابراهیم طباطبا ـ مادرش حلیمه یا جمیله یا امجمیل نام داشت.
7. ابوجعفر محمد فرزند احمد رئیس ـ وی شاعر و معروف به «ابنخزاعیه» بود و در کوفه سکونت داشت. بسیاری از نوادگان او در مصر زندگی میکنند. مادر او فاطمه بنت زید بن عیسی بن زید بن امام زینالعابدین بود. مادرش عباسه یا عایشه نام داشت. بنابر این امام سجاد جد مادری بازماندگان میرعماد نیز میباشد.
8 . ابوعبدالله فتوحالدین احمد فرزند محمد ـ وی شاعر بود و از کوفه به اصفهان مهاجرت کرد و در روستای غازیان از توابع جویباره یا جهانباره اصفهان مدفون شد. او نخستین جد میرعماد است که به اصفهان مهاجرت کرد. ذیل «اشتباهات دو شجرهنامه» در این مورد بیشتر توضیح خواهیم داد.
9. ابوالحسن محمد فرزند فتوحالدین احمد معروف به «ابنطباطبا» ـ از او در کتابهای نسبشناسی و شرح حالنگاری به عنوان شخصیت شیعی بزرگ ـ از نظر علمی و معنوی ـ و با تجلیل زیاد یاد میکنند. او شخصی عالم و باتقوا و نقیب بود وکتابهای فراوان به معرفی او پرداختهاند. ابنطباطبا در اصفهان تولد یافت و تا زنده بود از این شهر خارج نشد. اگر چه نقیبها نسبشناس هم بودهاند اما در مورد ابنطباطبا به نسابه بودن او تصریح کردهاند.
ابنطباطبا حافظه شگفتی داشت. اواخر عمرش نسخهای از اشعار عبدالله بن معتَزّ را در خانهای دید و از دارنده آن خواست تا به او امانت دهد؛ اما دارنده، تحویل آن را به زمانی دیگر موکول کرد. ابنطباطبا همانجا به مطالعه آن پرداخت. سپس کاغذ و دوات خواست و شروع به نوشتن آن اشعار از حفظ کرد. ناقل این خبر میگوید: پس از اتمام، شعرها را شمردم، دیدم در آن مدت کوتاه 187 بیت را در همان مجلس حفظ کرده بود.
در کتابهای مختلف همواره از او به عنوان شاعری بزرگ یاد میکنند. نمونه زیر شاهکاری ادبی از او است که قدرت او بر سرودن اشعار شگفت را نشان میدهد:
فرزند یکی از شخصیتها نمیتوانست حرفهای «ر» و «ک» را تلفظ کند بلکه به جای آنها به ترتیب «غ» و همزه تلفظ میکرد. ابنطباطبا قصیدهای 49 بیتی در مدح پدر او نوشت و دو حرف «ر» و «ک» را در آن به کار نبرد. سپس آن را به پسر یاد داد تا برای پدرش بخواند. متن کامل این قصیده در کتاب معجم الادباء، ج17، ص146تا 149 آمده است. قصیده این گونه آغاز میشود:
یا سَیداً دَانَتْ لَهُ السَّادَات
وَ تَتَابَعَتْ فى فِعْلِهِ الحَسَنَاتُ
وَ تَوَاصَلَتْ نَعْمَاؤُهُ عِنْدِى فَلِى
مِنه هِبَاتٌ خَلْفَهُنَّ هِبَاتٌ
در آخرین بیت میگوید که اگر خستهکننده نبود ابیات فراوانی را به همین سبک ادامه میداد.
وی کتابهای ارزندهای نوشت. آثار او ـ تا آنجا که دست یافتیم ـ عبارتند از:
الف) عیار الشّعر. این کتاب توسط طه حاجری و محمد زغلول سلام، تحقیق و در سال 1956میلادی نشر یافت و نیز با تحقیق عباس عبدالساتر به سال 1402ق در بیروت چاپ شد.
ب) رسالةٌ فى استخراج المعمی. در مجله معهد المخطوطات العربیه، شماره 32 چاپ شده است.
ج) نقد الشّعر. شاید این کتاب همان عیار الشّعر باشد.
د) تهذیب الطّبع. ابنطباطبا در جاهای متعدد از کتاب عیار الشّعر از این کتاب خود نام میبرد.
ه ) الشّعر و الشّعراء. شاید این کتاب همان تهذیب الطّبع باشد.
و) سنام المعالی.
ز) العروض. بنا به گفته یاقوت، پیش از آن کتابی همانند آن در این موضوع نوشته نشده است.
ح) المدخل فى معرفة المعمی من الشّعر. نویسنده، اشعار دشوار را شرح داده است. گویا این کتاب همان رسالةٌ فى استخراج المعمی باشد.
ط) تقریظ الدفاتر.
ی) فرائد الدر. آن را برای یکی از دوستانش نوشت.
ک) دیوان شعر. این کتاب در گذشته میان مردم رایج و مشهور بوده است.
گویا از کتابهای او تنها دو مورد نخست به ما رسیده و بقیه از بین رفتهاند. البتّه اشعار پراکنده عربی از او در لا به لای کتابها آمده است.
سال 322ق/313ش در اصفهان وفات یافت و همانجا مدفون شد.
10. ابوعلی احمد بن محمد بن رستم بن مطیار قرشی ـ وی جد مادری میرعماد است. با این توضیح که شهابالدین علی(جد نوزدهم میرعماد) با دختر او فاطمه ازدواج کرد. احمد بن محمد در سال 316ق/307 ش املاک فراوانی را در زواره و اطراف آن وقف نوادههای دخترش فاطمه کرد. توضیح این موقوفات ذیل عنوان «سادات زواره» گذشت. او در اصفهان از تمکن مالی و موقعیت ممتاز اجتماعی برخوردار بود و حاکم این شهر بود. او محدّثان را مورد حمایت قرار میداد. محدّث بزرگ سلیمان بن احمد طبرانی ـ صاحب معجم کبیر و معجم اوسط و معجم صغیر وکتابهای حدیثی دیگر ـ در سال 310ق به اصفهان سفرکرد. احمد بن محمد از او استقبال گرمی کرد و در اصفهان جا داد و تا زنده بود برای او مواجب قرار داد.
11. ابوالحسین شهابالدین علی فرزند ابنطباطبا ـ وی شاعر و در اصفهان ساکن بود. با توجه به اینکه پدرش هیچ گاه از اصفهان خارج نشد، وی باید در اصفهان به دنیا آمده باشد. مادرش امابیها نام داشت. در اواخر نیمه دوم قرن سوم هجری با فاطمه دختر احمد بن محمد بن رستم قَرشی ازدواج کرد. در مزار خارستان اصفهان مدفون است.
12. ابوهاشم طاهر فرزند شهابالدین علی ـ مادر او فاطمه است. در مزار خارستان اصفهان به خاک سپرده شد.
13. حمزه فرزند طاهر. در عراق نقیب بود.
14. ابوهاشم امیرکا فرزند حمزه ـ فاضل و ادیب بود. در محرم 463ق/449ش درگذشت.
15. ابوالمجد شهابالدین علی فرزند عباد ـ در عراق مخصوصاً اصفهان نقیب بود.
16. میرجلالالدین امیر فرزند حسن ـ وی در شمار علما بود. مزار او در گورستان جشْوقان در تلّ بامیر است. اکنون اهالی جشوقان در حال ساختن گنبد و بارگاه بر مزار او هستند. حدود سال 1377ش سنگ قبر او را سرقت کردند و نتوانستیم به تاریخ درگذشت او دست یابیم.
17. سراجالدین قاسم زوارهای کوهپایی فرزند میرمحمد معروف به علامه کوهپایی ـ در کتاب جامع الروات از او به عنوان شخصی جلیلالقدر، عظیمالشّأن، فاضل وکامل یاد شده است. وی در کوهپایه تولد یافت. سپس به اصفهان مهاجرت و نزد شیخ بهایی(م1030ق/1000ش) درس خواند و از او اجازه روایت گرفت.
اگر چه نزد ملا ابوالقاسم بن آقامحمد گلپایگانی دانش آموخت اما ملا ابوالقاسم از او اجازه روایت گرفت. وی از مشایخ اجازه علامه محمدباقر مجلسی(م1110ق/1078ش) بود. علامه مجلسی هنگام برشمردن مشایخ اجازه خود، از او این گونه یاد میکند:
السید السند الحسیب النسیب الجلیل النبیل الفاضل الکامل العالم العامل أمیر قاسم بن محمد الحسنی الحسینی القهپایی تغمّده الله بغفرانه.
ملا محمدعلی استرآبادی نویسنده مشترکات الرجال، علم رجال را از او آموخت. از جمله شاگردان او فرزندش محمدسعید عالم برجسته و صاحب مفاتیح الاحکام است. علامه کوهپایی عالمی متخصّص در علم رجال بود و شاگردش استرآبادی در مشترکات الرجال نظریات او را در این علم آورده است. تعلیقات فی الرجال، رسالةٌ فى البداء و رسالةٌ فى الفلاحه از تألیفات علامه کوهپایی است. همچنین حواشیای بر کتابهای تهذیب، استبصار، من لایحضره الفقیه، کافی و بر کتابهای فقهی، کلامی و اصولی دارد.
به سال درگذشت علامه کوهپایی دست نیافتیم اما فرزند او محمدسعید در سال 1012ق/982ش متولد و در سال 1092ق/1060ش از دنیا رفت. با توجه به تاریخ حیات فرزند و استادان علامه کوهپایی، او از علمای قرن یازدهم به شمار میرود.
18. میرکاظم جشوقانی فرزند میرفاضل ـ پدربزرگ میرعماد است و شجرهنامه مفصّل میرعماد را اولین بار او نوشت و در زمانهای بعد از روی آن استنساخ کردند. البتّه او شجرهنامه پدربزرگش علامه کوهپایی را نوشت و در سالهای بعد دیگران نام نوادگان علامه کوهپایی را تا میرعماد و میرجهان، به آن اضافه کردند و سپس در سال 1212ق/1177ش میرعلی طباطبایی زوارهای از روی آن استنساخ کرد. میرعلی زوارهای از میرکاظم به عنوان «علامی» یاد کرده؛ لذا وی عالم بوده است. شیخ آقابزرگ تهرانی تصویر این شجرهنامه را در کتابخانه حکیم در نجف دیده و در کتاب طبقات به آن اشاره کرده است. تصویر رونوشت این نسبنامه در بخش چهارم به عنوان اولین سند میآید.