می دانم که از کسی که اسم او را مدیر محترم وبلاگ (جناب آقای فاطمی) در گروه نویسندگان آن در سمت راست صفحه گذارده اند انتظار می رود که فاصله بین نوشته هایش به درازای عمر نوح نشود اما باورش سخت است اگر بگویم چند هفته اخیر بخاطر تحویل و تحول کاری سهم من از گشت و گذار در اینترنت تنها چند دقیقه در روز بوده است که آن هم تنها به من فرصت نگاه اجمالی به وبلاگ حسن آباد و دریافت نامه های الکترونیکی داده است و بس.
اما از عذر و بهانه های امثال من که بگذریم امروز "روز جهانی زبان مادری " بود . روز دوم اسفند ( 21فوریه) که به تقاضای کشور بنگلادش و تصویب سازمان جهانی یونسکو از سال1999 به عنوان روز جهانی زبان مادری نام گذاری و در گاهنامه ها ثبت گردید. فرارسیدن این روز فرصتی به بنده داد تا بتوانم با درج مطلب کوتاهی که در ادامه به نظر شما می رسد ضمن تلاش در اعلام ارتباط این رویداد سالانه و دغدغه بسیاری از دوستداران زبان مادری از جمله زبان مادری و محلی ما مردم حسن آباد ، از آثار تأخیر خود در ارائه مطلب نیز قدری بکاهم .
زبان مادری و تکلیف فرهنگی
در روزگاری که به لطف فناوری اطلاعات و ارتباطات ، دنیا با همه گوناگونی فرهنگی و قومی در حال گذر از ساختار سنتی خویش به سوی دهکده واحد جهانی است و کشورهای ابرقدرت نیز با ابزارهای همین فناوری و به مدد ابزارهای دیگری چون فیلم های هالیوودی و سریال های پربیننده تلویزیونی فرهنگ و زبان خود را ماهرانه جایگزین فرهنگ و زبان مادری میلیاردها انسان دیگر می کنند شاید تمامی هم و غم دوستداران فرهنگ و ادب این است که هر چه درتوان دارند بکار برند که سایه شوم فرشته مرگ از بالین این زبانها رخت بربندد. هایدگر - فیلسوف آلمانی – می گوید:زبان مادری قلب،احساس و الهام است.بنابراین کسانی که با زبان مادری درمی افتند در واقع با عمیق ترین جنبه هویتشان مبارزه می کنندو پیروز نخواهند شد.اما براستی ما چه اندازه دغدغه فرهنگ و زبان محلی و ملی خود را در خود زنده نگه داشته ایم ؟ جواب این را نمی دانم اما این را می دانم اگر مدعی فرهنگ دوستی هستیم همیشه یاد آن جمله معروف خانم سیلویا تانسند وارنر باشیم که می گوید: " ملتی که ققنوس خود را آتش می زند خود را می سوزاند ...".
هر دم به روی من
گوید عدوی من
کاین شیوه ی دری تو چون دودمی رود
نابود می شود
باور نمی کنم
باور نمی کنم
باور نمی کنم
لفظی که از لطافت آن جان کند حضور
رقصد زبان به سازش و آید به دیده نور
لفظی به رنگ لاله ی دامان کوهسار
از تنگ شکرّست
قیمت تر و عزیز
از پند مادر است...
لفظی که اعتقاد من است و مرا وجود
لفظی که پیش هر سخنم آورد سجود
چون خاک کشورم
چو ن ذوق کودکی
چون بیت رودکی
چون ذره های نور بصری می پرستمش
چون شعله های نرم سحری می پرستمش
من زنده و ز دیده ی من
چون دود می رود؟
نابود می شود؟
باور نمی کنم
...
سرسان مشو، عدو
قبحی ز من مجو
کاین عشق پاک در دل دل پرور جهان
ماند همی جوان
تا هست آدمی
تا هست عالمی