به گفته ی یکی از دوستان: چند ماه بود که از درد کمر و پا زمین گیر شده بودم. پزشکان گفتند: باید روی کمرت عمل جراحی صورت گیرد.
از آنجا که راضی به عمل جراحی نمی شدم، به پزشک متخصص دیگر مراجعه کردم. گفت: هیچ مشکلی نداری؛ فقط عصبی است. آیا مشکلی پیش آمده که روی اعصابت اثر گذاشته؟
گفتم: چند ماه پیش با شریکم مشکل پیدا کردیم و…
گفت: راه درمانت این است که آن را فراموش کنی و…
من نیز به سفارش او عمل کردم و بزودی دردم برطرف شد و سه چهار سال است که سر پا شده ام.
یکی از شگردهای برخی پزشکان این است که در اولین مراجعه ی بیمار، مریضی او را بزرگ و مهم جلوه می دهند (در حالی که می دانند چیز مهمی نیست) اما پس از مصرف دارو و در مراجعه ی بعدی، از روند درمان، اظهار رضایت می کنند و به این صورت مهارت خود را به رخ بیماران می کشند و به عبارت دیگر آنها را می فریبند و بازار گرمی می کنند!
برای همین است که دکتر می خواهد بداند بیمار، اولین بار است مراجعه می کنند یا چندمین بار و گاهی منشی سؤال می کند ادامه مطلب...
مادرم ساعت پنج بعد از ظهر نوبت برای پزشک داشت. کارم را تعطیل کردم و او را به موقع به مطب رساندم. پزشک و مراجعان، زن بودند و در خیابان ماندم. تا اینکه مادر حدود ساعت هشت و نیم شب نوبت معاینه اش شد!! در این مدت من در خیابان ها سرگردان بودم و مادر با ابتلا به انواع بیماری، نمی دانم چه به سرش آمد!
مردی اواخر وقت به من گفت: به ما گفته اند که ساعت پنج و ربع اینجا باشیم اما هنوز نوبت ما نشده! ادامه مطلب...
شخصی گفت: مچ دست دوستم ورم کرد. پزشک متخصص ارتوپدی به او گفته بود که باید روی دستت عمل جراحی صورت گیرد و آن برآمدگی را در آورم.
اما دوستم به یکی از طبیب های سنتی (شکسته بند) مراجعه کرد. او روی برآمدگی،سکه گذاشت و محکم با پارچه ای بست. پس از مدت کوتاه درمان شد.
پزشکی تعریف کرد: به دلیل مسافرت دوستم ـ که پزشک است ـ قرار شد چند روز در مطبش طبابت کنم. در همان مطب، بخش تزریقات نیز دایر بود.
پس از گذشت یکی دو ساعت از طبابتم، شخصی که کارش تزریقات بود، به من اعتراض کرد که: چرا آمپول نمی نویسی؟!
گفتم: بیمارها نیاز نداشتند.
تزریقاتی گفت: ما با دکتر قرارداد داریم که برای مریض ها آمپول بنویسد!
سؤال:
تا به حال هیچ توجه کردید، (خیلی مواقع) پزشکانی که تزریقاتی کنارشان است، بیشتر آمپول می دهند؟!
دل رمیده ما را قرار میآید
سر از افق بدرآورد صبح آزادی
سرود فتح و ظفر زین دیار میآید
بیا که شد سپری دوره تباهیها
زمان سروری و اقتدار میآید
گریخت ظالم و برچیده شد بساط ستم
نهال حق و عدالت به بار میآید
بیا که گر رود اهریمن از وطن بیرون
فرشته از طرف کردگار میآید
خوش آمدی به وطن مقدمت گرامیباد
صدای هلهله از هر گذار میآید
شعر از: حسن صادقی (طاهر)
هنوز هم سنگ می اید به سمت ان رسول مهربانی ها
به پیشانی قرانُ و
به سوی قبله دلها.
عجب مظلوم هستی بین امت، ای رسول الله
که در شهرخودت
بوسیدن قبر تو شرک است.
فراموشش شده سالی که او امد
عرب در ظلمت شرجی ، در ان شبه جزیره
زمین چون کوزه ای خالی ودر بسته.
زمین تاریکُ و خالی بود از احساس. ادامه مطلب...
همکار گرامی جناب آقای خدابخش منصوری ودیگر بازماندگان اندوه ما در غم از دست دادن ان عزیز بزرگوار دانش آموز
ضایعه ی درگذشت دانش آموزموفق ودرخشان منطقه حافظ قرآن مرحوم محمد جواد منصوری در واژه ها نمیگنجد تنها میتوانیم از خداوند برایتان صبری عظیم و برای آن مرحوم روحی شاد و آرام طلب کنیم
ای گل نشکفته ام بابا چرا پژمان شدی؟
میوه قلبم چرا از دیده ام پنهان شدی؟
از برم رفتی، نگفتی بار دیگر یک سخن
همچو شمع از درد و غم سوزان شدی
ضایعه درگذشت پدر مهربان و مومنتان مرحوم مغفور کربلایی حاج علی محد صادقی (حاج علی ملاعباس)را از صمیم قلب خدمت فرزندان گرامی آن مرحوم تسلیت عرض می کنیم ازخداوند متعال روح پاکش را با مولایش علی (ع) محشور نماید و به بازماندگان صبر جزیل عنایت فرماید.