میرعماد. افغان ها پس از گرفتن پایتخت ایران یعنی اصفهان، شیعیان بسیاری را کشتند. دستهای از آنها در سال 1136ق/1103ش با حمله به کوهپایه، عدهای را به قتل رساندند و تعدادی از افغان ها به روستاهای اطراف کوهپایه از جمله جشْوقان هجوم بردند. دو افغانی با میرعماد و میرجهان درگیر شدند؛ اما دو برادر، افغانی ها را کشتند (طبق نقلهای متعدد دیگر، دو برادر، یک افغانی را کشتند) و شبانه نشانههای سیادت را از خود دور (طبق مدارک رسیده، هدف اصلی افغانها کشتن سادات نبود. حتی اهلسنت افغانستان نه تنها با سادات شیعه دشمنی ندارند بلکه به آنها احترام میگذارند و چون افغانستان کمتر تحت تأثیر دیگر فرهنگها قرار گرفته اگر در آن زمان نسبت به سادات کینه داشتند، اکنون نیز تا حدودی همان روحیه باقی بود) و از جشوقان فرار کردند و تا سال های زیاد کسی از آنها خبر نداشت.
پس از ده سال که هیچ خبری نشد، بستگانشان با یقین به کشته شدن آنها، اموالشان را میان وارثان تقسیم کردند و در شجرهنامهها از آنها به عنوان مفقودالاثر یاد کردند.
سال 1191ق/1156ش یعنی حدود 55 سال بعد، دو تن از پسرعموهای میرعماد و میرجهان به نام های میرافضل پسر میرمحمد پسر میرکاظم جشوقانی و سید عبدالله پسر سید حسن جشوقانی طی سفری گذرشان به حسن آباد جرقویه علیا میافتد. شب به خانه ی یکی از آشنایانشان می روند و در آن خانه با شخصی به نام کربلایی باقر آشنا میشوند. او و پدرش در حسن آباد به دنیا آمده بودند اما پدربزرگش جشوقانی و معروف به «میرعماد جشوقانی» بود.
میرافضل، که بزرگتر از سید عبدالله بوده، در باره ی میرعماد میپرسد. جواب میدهند: پنجاه، شصت سال پیش، میرعماد با برادرش میرجهان به حسن آباد آمدند و خود را جشوقانی معرفی کردند و در اینجا به کسب و زراعت مشغول شدند. پس از یک سال میرعماد در اینجا ازدواج کرد و با برادرش در یک خانه زندگی میکردند. (طبق گواهی برخی سالمندان محمدآباد در سال 1344ق/ 1304ش از قول اجدادشان، میرجهان و میرعماد پس از فرار، در میان راه از هم جدا شدند و میرجهان مستقیماً به محمدآباد رفت و در گواهی تعداد زیاد از آنها سکونت میرجهان در حسنآباد ذکر نشده است. (ر. ک: سبیکة البیضاء، ص 107ـ 115) ظاهراً گواهی این عده معتبرتر است؛ زیرا تعدادشان بیشتر است و اهل محمدآباد بودهاند؛ اما مطالب بالا از زبان یک روحانی در روستایی در اطراف جشوقان است که از گذشتگان شنیده و در همان سال گفته است.) میرعماد که چند پسر داشت، از دنیا رفت و پس از درگذشت او میرجهان به محمدآباد جرقویه سفلی مهاجرت و در آنجا ازدواج کرد و تا زنده بود، به پسرهای برادرش سر میزد.
میرافضل با شنیدن این سخنان به گریه میافتد. میرافضل میپرسد: چرا کربلایی باقر شال سیادت نبسته؟ جواب میدهند: او سید نیست. میرافضل میگوید: اولاً، کلمه ی «میر» همراه نام جد او لقب مخصوص سادات است. ثانیاً، میرعماد و میرجهان پسرعموهای ما دو نفر بودند و از ترس افغانی ها فراری شدند و تاکنون خبری از آنها نبود.
میرافضل و سید عبدالله با خودداری از ادامه ی سفر، کربلایی سید باقر را با تعدادی از اولاد میرعماد به جشوقان میبرند. در آنجا با تجلیل و احترام عمامه ی سیادت بر سر آنها میگذارند. پس از آن به حسن آباد بازگشته در مجلس باشکوهی، بقیه ی اولاد میرعماد را به لباس سیادت در میآورند.
پس از این قضیه به محمدآباد هم می روند اما اولاد میرجهان از آنها استقبال نمی کنند و افسردهخاطر به جشوقان بر میگردند. (ر. ک: سبیکة البیضاء، ص 39 ـ 47)
آقای سید حسین حسینی (م 1390ش) ـ فرزند میرزاآقا فرزند سید ابراهیم ساکن احمدآباد ـ به اینجانب گفت:
«حاج سید جلال فاطمی (برادر حاج سید محمدرضا طباطبایی) در سفری به احمدآباد به منزل پدرم آمد و من هم در آن مجلس حضور داشتم. وقتی سخن از میرعماد به میان آمد، ایشان گفت: پس از تسلط افغان ها میرجهان و میرعماد یک افغانی را کشتند و فرار کردند. میرجهان به محمدآباد و میرعماد به حسن آباد رفت و مدتی در قلعه ی طُدوش در نزدیکی دژکوه، مخفیانه زندگی میکرد. پس از رفتن افغان ها از ایران، وارد ده شد و به زندگی عادی ادامه داد.»
حاج سید جلال این قضیه را چندین سال، پیش از چاپ کتاب سبیکة البیضاء گفته؛ زیرا این کتاب در سال 1339ش چاپ شد و حاج سید جلال در سال 1333ش از دنیا رفت. بنابر این سخن او به نقل از این کتاب نبوده است.
آیتالله میرجهانی در مورد تحقیقاتش در حسن آباد مینویسد:
«حرکت حقیر به قریه ی حسن آباد جرقویه مصادف روز سوم شهر ربیعالثانی سال 1344ق/1304ش بود. صبح از محمدآباد حرکت و دو ساعت به غروب آن روز باقی مانده بود که وارد قریه ی حسن آباد شدم و بر آقای حاج سید رضا طباطبایی ـ که قبلا سابقه ی آشنایی با ایشان نداشتم و بعد فهمیدم که از اولاد میرعماد و یکی از بنیاعمام است ـ وارد شدم و نامبرده از ملاکین و متنفّذین آن حدود به شمار می رود.
دو روز در حسن آباد مهمان ایشان بودم و حقیقتاً پذیرایی مفصّلی هم از اینجانب نمودند وکاملاً با ایشان و برادر ایشان آقای حاج سید جلال مأنوس شدیم.
ضمناً در موضوع میرعماد و میرجهان مذاکره به میان آورده و قضایا را برای ایشان شرح دادم. ایشان کاملاً اظهار بیاطلاعی کردند ولی اظهار داشتند که میرعماد جد ما بوده و قبر او هم در قبرستان حسن آباد موجود است و سنگ لوح هم دارد. ولی راجع به فرار او از جشْوقان و آمدن او با برادرش به حسن آباد هیچ اطلاعی ندارم.
از ایشان پرسیدم که: آیا شجرهنامهای دارید؟ گفت: آری. از ایشان درخواست کردم که شجرهنامه ی خود را به من نشان دهند؛ عذر آورده که: فعلاً در دست رس نیست؛ بعدها کاوش میکنم و آن را پیدا نموده سوادش (رونوشتش) را برایتان میفرستم. دیگر ندانستم که آیا ایشان شجرهای داشتند و نخواستند ارائه بدهند یا اصلاً شجرهای نداشتند.
به هر تقدیر از مسافرت به حسن آباد نتیجهای نگرفتم الا این که محقّقاً دانستم قبر میرعماد نام در حسن آباد موجود است و اولاد و ذراری هم در آنجا دارد، حتی آن که به اتفاق حاج سید رضا بر سر قبر او رفته و فاتحهای هم خواندم و لوح روی قبر، سنگ سیاه رنگی بود که وفات میرعماد را روی آن نقش کرده بودند.» (سبیکة البیضاء، ص 50 ـ 51)
شجره نامه های میرعماد و میرجهان
شجرهنامه ی میرعماد از قابل اعتمادترین شجرهنامهها است؛ زیرا در میان اجداد او نقیب های متعدد بودند که سرپرستی سادات و ثبت اسم آنها از وظایفشان بوده است و نیز بعضی از علما و بزرگان، اجدادشان با اجداد میرعماد یکی میشود و آنها به حفظ شجره ی خود اهمیت میدادند. از جمله ی آنها ابواسماعیل ابراهیم بن ناصر (م ح 479) نویسنده ی کتاب پرارزش منتقلة الطالبیه است. جد چهارم او جد میرعماد نیز می باشد. (ر. ک: مقدمهی منتقلة الطالبیه، ص 31 ـ 32. این کتاب با عنوان مهاجران آل ابوطالب ترجمه شده است.) ظاهراً معتبرترین نسب نامه ها برای سادات طباطبایی است.
آیتالله میرجهانی موفّق به یافتن دو شجرهنامه برای میرجهان و میرعماد شد.
الف) شجرهنامه ی اول: آن را میرکاظم پدربزرگ میرعماد نوشت. سپس در سال 1212ق/1177ش سید میرعلی طباطبایی زوارهای از روی آن استنساخ کرد و چند تن در سال 1239ق/1202ش تأیید کردند که برابر اصل است. سال 1377ق/1336ش این نسبنامه به دست آیتالله میرجهانی رسید و ایشان پس از استنساخ و تأیید علما، آن را چاپ و منتشر کرد. در کنار «میرعماد» میخوانیم:
«اولاد میرعماد در حسن آباد جرقویه علیا توابع اصفهانند و خودش در حسن آباد وفات کرده و در آنجا مدفون است.»
در کنار «میرجهان» این نوشته به چشم میخورد:
«مدفون در محمدآباد جرقویه سفلی در زمان فتنه افغان در اصفهان و اطراف، مفقودالاثر و فراری. از او و برادرش میرعماد اثری معلوم نبود تا آن که در سنین اخیره کشف شد اولاد میرعماد در حسن آباد جرقویهاند و خودش در آنجا وفات یافته و به همّت بعضی از بنیاعمام آنها شناخته شدند و برگشتند به لباس سیادت و میرجهان در محمدآباد جرقویه ساکن شده و وفات یافته و اولاد او در آنجا به لباس خارج از سیادت زندگی میکنند وکوتاهی از خود ایشان شد که به همین حال باقی ماندهاند و میرجهان در آنجا سه پسر پیدا کرده: یکی میرافضل و یکی میرمقیم و یکی میرحاج. میرحاج بلاعقب و از آن دو پسر دیگر، اعقاب زیاد است؛ در محمدآباد ساکنند.»
در کنار «میرقاسم الجشوقانی» نوشته شده:
«...این سواد (رونوشت) از روی شجرهنامه اولاد میرافضل ولد میرکاظم برداشته شد که نسخه اصل آن به خط علامی میرکاظم بن میرفاضل بن السید میرقاسم العلامه القهپائی استنساخ گردید به تاریخ یازدهم ذیقعده سنه یک هزار و دویست و دوازده هجری قمری ـ سنه 1212 ـ در جشوقان در منزل عموزاده والامقام میر سید مرتضی ولد میررفیع ولد میرمحمدرضا ولد میررفیعالدین محمد. و انا اقل السادات سید میرعلی بن میرمحمدعلی ... الطباطبائی الزّوارهی.»
ب) شجرهنامه ی دوم: چند نفر تأیید کردهاند که برابر اصل است و یکی از امضاکنندگان، آخوند ملامحمد بن محمد رسول کاشانی ـ شاگرد خاص حجتالاسلام شفتی ـ است و تاریخ امضای او 1258ق/1221ش میباشد. در کنار «میرجهان» این عبارت به چشم میخورد:
«مفقود الاثر در سال فتنه افغان در اصفهان با برادرش میرعماد از جشوقان کوهپایه اعمال اصفهان فراری و مخفی و متواری شدند. مسموع شد به سمت کرکوه (جرقویه) رفتهاند. هنوز اثری از آنها نیست.»
یادآوری:
در هردو شجره نامه اشتباهاتی وجود دارد که در کتاب شاخه ای از سادات طباطبایی توضیح دادیم.
سید حسن فاطمی موحد
ر.ک: «شاخه ای از سادات طباطبایی» و «میرجهان»