برق. ماجرای تدارک برق در حسن آباد پیش از انقلاب به این صورت است که در تابستان 1351 وقتی به حسن آباد رفتم، از اهالی ده شنیدم که می گویند: روحانیای اهل برخوار برای کمال آباد موتور برق خریده و الآن خانه های آنها برق دارد. چه خوب بود ما هم موتور برق داشتیم. این را که شنیدم گفتم: ما هم می توانیم داشته باشیم. تصمیم گرفتم با کمک اهالی برای حسن آباد نیز موتوری خریداری کنیم.
مردم روستا را جمع کردم و به آنها گفتم: برای این کار باید شرکت سهامی تشکیل بدهیم. اعلام کردیم که برای خرید موتور برق سهام می فروشیم و قیمت هر سهم را هزار تومان تعیین کردیم. بعضی یک سهم و بعضی چند سهم خریداری کردند و روی هم حدود 65 سهم فروخته شد. پول مورد نیاز کامل جمع نشد اما نباید کار را به تأخیر می انداختیم و الا با شکست رو به رو می شدیم.
شرکت برق اصفهان تیرهای چوبی برق را به تازگی برای تعویض کنده بودند. به تعداد مورد نیاز و به قیمت ارزان از شرکت برق خریداری و به حسن آباد بردم. با کمک نجارها مقرهای مخصوص برای نصب سیم را به تیرها نصب کردیم. سپس در جاهای مناسب برای تیر برق، روی زمین علامت گذاری کردم و کندن زمین و نصب تیرها را به عهده ی مردم هر محل گذاشتم.
برای این جور کارها از آقای مهندس زاهدی ـ داماد حاج سید محمد طباطبایی ـ که مدرک مهندسی برق داشت و رئیس اداره برق شهرضا بود، راهنمایی می گرفتم. در اصفهان سیم هایی را که از تیرها کنده بودند، به شخصی فروخته بودند و من از او دو سه تن سیم طبق شماره هایی که مهندس زاهدی گفته بود، خریدم.
شخصی حسن آبادی به نام حاج محمد شفیعی ساکن اصفهان بود. او زمینی داشت که برای موتورخانه مناسب بود. او از وضع مالی خوبی برخوردار بود و بچه نداشت. نزد او رفتیم و گفتیم: با توجه به این که شما بچه ندارید، خوب است زمین را برای موتورخانه اهدا کنید تا یادگاری ای از شما بماند. از او زمین را به متراژ دویست متر گرفتیم.
در اصفهان برای خیابان کشی، خانه ها را خراب کرده بودند. آجر و تیرآهن دست دومی که از آن خانه ها به دست آمده بود، به قیمت ارزان خریدم. به دلیل کمبود بودجه ناچار بودیم این لوازم را دست دوم و به یک سوم قیمت نو خریداری کنیم.
سالن را که ساختیم دیگر پولی برای خرید موتور برق باقی نماند. به دلیل سابقه ای که در کسوت روحانیت داشتم، مردم بابت پول هایی که می دادند، اطمینان می کردند و وقتی تیرهای برق و سالن را دیدند، باورشان بیشتر شد که کار به نتیجه می رسد. برای فروش امتیاز برق اعلام کردیم: هرکس الآن و پیش از خرید موتور برق، امتیاز را بخرد، قیمت آن 350 تومان است و پس از خریداری موتور، قیمت آن 400 تومان خواهد بود.
به این صورت بیست هزار تومان جمع شد. در ابتدا خواستیم موتور برق دست دوم بخریم اما پول نقد می خواستند. دنبال نو رفتیم ولی موتور و ژنراتور نو ـ روی هم ـ با تولید 120 کیلووات برق یکصد و ده هزار تومان قیمت داشت. از فروشنده ی آن آقای کدخدایی خواستیم که بیست هزار تومان را به عنوان پول پیش قبول کند و بقیه را قسطی بپردازیم. او قبول کرد و قرار شد هر دو ماه ده هزار تومان بپردازیم. او از من سفته گرفت و برای ضمانت، از چند تن از ثروتمندهای حسن آباد امضا گرفتم. یکی حاج سید محمد طباطبایی (فرزند حاج سید محمدرضا) و دیگری حاج آقا حسین طباطبایی بود. علاوه بر موتور، تابلو برق را نیز به قیمت سه هزار تومان خریدیم.
از این به بعد تهیه ی پول اقساط، یکی از دغدغه های من شده بود؛ چون مانند امروز پول در دست مردم نبود و ما باید کم کم، پنج تومان و ده تومان از مردم می گرفتیم تا ده هزار تومان تأمین شود.
یک نوع کنتور چینی را به مردم معرفی کردیم و از آنها خواستیم که کنتور را خودشان به قیمت پنجاه تومان خریداری کنند.
شخصی به نام آقای محمد صادقی (گنگی) ـ که اطلاعات فنی خوبی داشت ـ به عنوان موتورچی گذاشتیم تا به موتور رسیدگی کند. به این ترتیب بعد از سه ماه یعنی در ابتدای مهرماه 1351 برق روستا وصل شد. طبیعی بود که موتور کشش نداشت تا برق روستایی بزرگ را در تمام شبانه روز تأمین کند. تنها از غروب آفتاب تا حدود 12 شب برق ده وصل می شد.
پول برق را براساس مقدار مصرف آنها که کنتور نشان می داد می گرفتیم. قیمت آن کمی بیشتر از پولی بود که اصفهان از مشترکان برق می گرفت؛ چون برق روستا هزینه ی بیشتری داشت. از پرمصرف ترین خانه ها هردو ماه چهار پنج تومان می گرفتیم.
مردم این موفقیت را که دیدند، بهتر همکاری می کردند و موتور دوم را خریداری کردیم. پس از مدتی برای این که برق قوی تر باشد، اهالی دستجردوک موتور جداگانه خریداری کردند و تیرها و سیم هایی را که قبلا در دستجردوک نصب کرده بودیم، به جای سهام آنها حساب کردیم.
موتورها تا دو سال بعد از انقلاب برق روستا را تأمین می کردند. از آن به بعد، برق حسن آباد به شبکه ی سراسری وصل شد. شورای حسن آباد با مشورت با مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید محمدرضا مسترحمی موتورها را فروختند و پول آن را برای ساخت دبیرستان شهید مطهری به حساب آموزش و پرورش ریختند.
عباس سعادت