اون قدیما... (3)
اون قدیما می ترسیدیم به خاله کوکووَه (جغد) نگاه کنیم می گفتند اگه بهت بخنده دستت خشک میشه.
اون قدیما مادرا نون را داخل دهن خودشون می جویدند در می آوردند دهن بچه شون میذاشتند.
اون قدیما اگه چیز خوردنی برا همسایه می بردیم و خودمون هم ازش میخوردیم می گفتند "مات دُتی زانووَه"یعنی خودت نخور و گرنه مامانت دختر می زاد.
اون قدیما لباس کهنه ی پدر بزرگ مادر بزرگا کهنه ی زیر پای بچه ها می شد(همون مای بی بی).
اون قدیما حتی برا گاوی هم که موقع شیر دوشی لگد می زد دعا و سرکتاب باز می کردن و به شاخش می بستند.
اون قدیما اگه یه تکه نون می دیدیم بر می داشتیم،می بوسیدیمش و توی سوراخ دیوار میذاشتیم.
اون قدیما اگه یه بچه ای چیزی می خورد و به ما نمی داد با حالت ملتمسانه ای می گفتیم"زَرُم روش دِرو"یعنی زهرم توش هست.
اون قدیما می گفتند تخم مرغی که برا گذاشتن زیر پای مرغ کُرچ هست را نباید آسمون ببینه.
اون قدیما ختنه نوزاد حتمن روز هفتم انجام می شد و عواملش هم بجز سلمونی ،مامانچه و جینجی حمومی(زن حمومی)بودند.
اون قدیما بعضی ها به سرنا زن(همون مرحوم عزیزاله و زنش )می گفتند بیا برا عروسی مون ساز بزن ولی اُشکه ای(بدون اینکه شام بخوری)برا صرفه جویی.
اون قدیما زنها زیر چارقدشون یه روسری نخی نازک هم می بستند که اسمش یازمَ بود.
اون قدیما دلاک یا همون سلمونی غیر از آرایشگری،ختنه،دندون کشیدن و نیشتر زدن(بازکردن دمل های چرکی)را هم انجام می داد.
اون قدیما توی عروسی ها به هر دو نفر یه کاسه و قاشق می دادن تا مشترکاً استفاده کنند یکی این بخوره یکی اون.
اون قدیما اگه چیزی توی چشمشون می افتاد می گفتند زبونتا دور دهنت تاب بده تا در بیاد.
اون قدیما اگه چیزی می پرید توی گلوی کسی و سرفه ش می گرفت می گفتند سوغاتی می خوری..
اون قدیما به ما می گفتند خدا یَک بِجمَعَ نورو(یک سینی بزرگ از نور)هیچ جوره نمی تونستیم تصورش کنیم.
اون قدیما مردم عادی فقط حق داشتند بخاری اطاق را سفید کاری(گچ)کنند اونم با اجازه ارباب.
اون قدیما کسی که سوار بر الاغ بود هنگام عبور از جلو خونه کدخدا و ارباب باید از خرش پیاده می شد البته اگه ارباب رو طاقچه دم درب نشسته بود.
اون قدیما دم در همه خونه ها طاقچه(سکوهایی)بود تا کشاورزا که با شال علف از صحرا میاند بتونند هنگام خستگی استراحت کنند.
اون قدیما درها دو تا کوبه داشت یکی حلقوی را زنها که زن بیاد در را باز کنه یکی مستقیم برا مردها.
اون قدیما خیلی ها اعتقاد داشتند حیوانات خانگی مثل مرغ و مخصوصا کبوتر بهشون نمیاد یعنی براشون اومد نیومد داره.
اون قدیما می گفتند اگه گاو دو قلو بزاد باید سقف طویله را رو سرش خراب کرد چون بدبیاری میاره.
اون قدیما اگه چیزی گم می شد می گفتند یه کلید تو دسته کوزه بذاری پیدا می شه.
اون قدیما می گفتند گوجی (گوساله) گا (گاو) واشووَه دُتی (دختر) ما (مادر) واشووه (به مادرش می ره).
اون قدیما برا داماد شب عروسی قووا( قبا) عاریتی می گرفتند(به امانت می گرفتند)
اون قدیما زنها هر روز صبح در خونه را آب و جارو می کردند.
منبع: وبلاگ خاطرات یک حسن آبادی