بسم رب الشهداءوالصالحین
روزهای پر از خاطرات دفاع مقدس حکایات بسیاری دارد که زبان از گفتن آن عاجز است، اما خاطرات و ناگفته های رزمندگان دوران 8 سال دفاع مقدس را از نگاهی دیگر و آن هم بدون هیچ گونه اغراق و سانسور واقعیت های جنگ تحمیلی و نابرابر را از زبان یادگاران آن دوران برای نسل های آینده بیان کرد.در آغاز به سراغ محمد تقی منصوری نماینده معتمد بنیاد یکی از رزمندگان وجانبازان گرانقدر 8 سال دفاع مقدس رفتم .
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از عرض سلام واردات خالصانه خدمت این جانباز عزیز از او خواستیم تا خلاصه ای از خاطرات خود را برایم بیان کنند.
بنده درلشکر مقدس 8نجف اشرف ،گردان خط شکن یا زهرا (س) در عملیات والفجر 10که در ساعت 2 بامداد 24/12/1366 با رمز مبارک یا محمد ابن عبدالله (ص) آغاز شد. یکی از ویژگیهای یگان ها اعم از ارتش ،سپاه وبسیجیان بود که اغلب آن ها توانستند تمامی اهداف خود در مرحله اول را به تصرف در آوردند. به غیر از واکنش دشمن در بعضی ازجاهای دیگر عملیات تحرک دیگری از نیروهای عراقی مشاهده نشده و تعداد زیادی از آن ها که در خواب بودند، کشته و اسیر شدند .
این عملیات وسرعت عمل
رزمندگان اسلام پس از عبور از موانع سخت و ایذایی دشمن موفق شدند حدود 20 روستا واقع در شمال و جنوب و غرب شهر خرمال را آزاد نمایند.
رزمندگان روز بعد نیز توانستند مقاومت نیروهای دشمن را در هم شکسته و پیروزمندانه وارد شهرحلبچه وخرمال عراق شده و شهر را کاملا پاکسازی نمایند. در دروازه شهر گروهی از مردم به استقبال رزمندگان اسلام آمدند. که نتیجه این عملیات آزادسازی منطقه ای به وسعت حدود 1200 کیلومتر مربع شامل شهرهای حلبچه، خرمال، بیاره،طویله و هم چنین نوسود از شهرهای ایران.
درمورد بمباران شیمائی عراق در شهر حلبچه بیشتر توضیح دهید؟
عملیات والفجر 10، در پنج مرحله و با هدف انهدام ماشین جنگی دشمن، از بیست و پنجم اسفند 1366 اجرا شد. سه مرحله اول آن با موفقیت اجرا شد. مردم حلبچه با آغوش باز به استقبال رزمندگان ایرانی رفتند، اما نیروی هوایی ارتش عراق در یک اقدام غیرانسانی با به کارگیری سلاحهای شیمیایی و بمباران آن شهر، بیش از 5 هزار نفر از مردم بیدفاع کردستان عراق را به شهادت رساند.
بنده بعد از این عملیات حدود 63روز از حسن آباد یکه وتنها بدون رفیق هم شهری توانستم دوام بیاورم ،ناگفته نماند آنجا همه برادر وکسی احساس دل تنگی نمی کرد ،بعد از عملیات والفر 10 گردان مارا به منطقه عملیاتی فاو آوردند تا به اصطلاح استراحت نمایند ، شب جمعه بود رزمندگان به دعا وثنای الهی مشغول بودند بنده با کوله باری از غم اندوه در یک گوشه ای با خدای خود خلوت نمودم واز تنهایی رنج می بردم وبا پروردگار راز ونیاز می کرد ومی گفتم ای کاش آقا ظهور می کردند ، تا فردای آنروز جهت استحمام به شهر فاو آمدم در بین راه ایستگاهای صلواتی بود بعد از پذیرایی ،نزدیک ظهر بود که به مسجد فاو برای اقامه نماز رفتم
تا وارد مسجد شدم دیدم چند نفر از هم شهریان حسن آبادیم به زبان خودمان صحبت می کنند تا با آنها دیدار کردم انگار تازه به منطقه امده بود که از فرط خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم تا ساعاتی با هم بودیم از حال واحوال حسن آباد صحبت کردیم که دوباره با کوله باری از غم باهم خداحافظی کردیم .
چرا بعداز عملیات والفجر 10شمارا به منطقه عملیاتی فاو اعزام نمودند؟
دقیق به خاطر دارم که در آن زمان ایران اسلامی درگیر برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی وعراق تحرکاتی را در منطقه با کمک آمریکا انجام داده بود که بلافاصله بعد از عملیات والفجر 10مارا به منطقه جنوب یعنی به فاو بردند که متا سفانه در فروردین 1367بود که با کمک نیروهای غربی عراق توانست فاورا به تصرف درآورد.
خاطرات ادامه دارد ودر جلد سوم کتاب حسن آباد ثبت خواهد شد.