حاج آقا مصطفی فاطمی شکسته بندی ماهر
محمود صادقی (علی محمد)
از جمله امور رایج و مورد نیاز مبرم مردم در قدیم، شکسته بندی سنتی بود. حادثه دیدگان به دلیل دسترسی نداشتن به اصفهان و جاهای دیگر، به افرادی مراجعه می کردند که توانایی کمک به آنها را داشتند. البته سطح تخصص آنها متفاوت بود. برخی در بخشهایی از طبابت، در سطح عالی توانایی داشتند به طوری که بی نیاز از پزشک می شدند و برخی هم می توانستند، کمکهای اولیه را انجام دهند تا شخص را به پزشک برسانند. در حسن آباد چند نفری با این حرفه آشنایی داشتند. از جمله: مرحوم حاج آقا مصطفی فاطمی، مرحوم اسماعیل باقر و پسرش مرحوم حاج محمد قیصری که در شکسته بندی مهارت داشتند و در امور زنانه خصوصا در بخش مامایی و حجامت افرادی مانند خورشید منصوری و زینب خدمتگذاری می کردند. افراد دیگری هم بودند که اسمشان را ندارم.
حاج آقا مصطفی فاطمی(1285 ـ 24/10/1364ش) یکی از شکسته بندهای ماهر وحرفه ای در حسن آباد بود. هرگاه استخوان کسی می شکست یا مفصل آن جابجا می شد، به خاطر آشنایی او با این بخش از طب سنتی، استخوان را به جای خود منتقل کرده می بست.
ذکر خاطره ای مناسب است. در تعطیلات نوروز سال 1354 بود. یعنی همان زمان که در کلاس چهارم ابتدایی مشغول تحصیل بودم. در همان دوران که معلمها آنقدر مشق می گفتند که اگر در طول سیزده روز تعطیلی تکلیف مدرسه را انجام می دادیم باز هم وقت کم می آوردیم.
صبح روز چهارم یا پنجم عید از منزل خارج شدم حدود ساعت ده صبح با چند تن از همکلاسیها بازی می کردیم. روی بلندی ایستاده بودم که ناگهان یکی از دوستان بدون اطلاع، مرا از آنجا انداخت. بر اثر آن، مفصل آرنج دست راست از هم در رفت. از ترس، به منزل خودمان نرفتم بلکه راهی خانه پدربزرگ و مادربزرگم رفتم. مادر بزرگم مرحوم حاجیه حوا بیگم فاطمی ـ خواهر شکستهبند معروف حاج آقا مصطفی فاطمی ـ من را با عجله از میان صحرای دستجردوک به برادرش رساند. در حال قلیان کشیدن بود. تا نگاهش به من افتاد، پرسید: چه کسی دستت را شکسته؟ با چشمی گریان توضیح دادم.
به همسرش مرحوم حاجیه فاطمه بیگم گفت: یک ظرف آب گرم با نمک و مقداری روغن زیتون آماده کن. ابتدا دستم را در آب و نمک ولرم گذاشت. سپس با روغن زیتون ماساژ داد و بعد برای اینکه حواسم به جای دیگر منتقل شود، گفت: کلاغ را ببین. همینکه صورتم را به طرف آسمان گرداندم، یکباره استخوان دست را به جای خود برگرداند و به عبارت دیگر آن را جا انداخت و به دنبال آن، درد شدیدی را حس کردم. همسرش حاجیه فاطمه بیگم مقداری زیره سبز و تخم مرغ را به محل صدمه دیده مالیدند و تعدادی تخته به عنوان آتل در اطراف دست قرار داد و آنها را بست. به این صورت دستم علاج شد.
در پایان قابل ذکر است که هنوز درد دستم را حس می کردم که حاجیه فاطمه بیگم بدرود حیات گفت. او دو ماه بعد یعنی در خرداد ماه 1354ش از این دنیا رحلت کرد. روحش شاد.