«یکی از همشهریها (عباس حسین علی قاسم) تعریف میکرد، میگفت: این موتور را که میبینی مردم بهش میگن موتور روحانی ها؛ چون از وقتی که خریدم، سرویس مراسم ها بود و روحانی ها را برای سخنرانی میبردم. البته این مال بیش از بیست و چند سال قبله. یادم نمی ره یکبار حاج آقا سید رضا خدابیامرز را سوار کردم رفتیم یکی از روستاهای همسایه. قرار بود بلافاصله بعد از نماز و مغرب و عشا برگردیم اما مراسم کمی طول کشید و حدود یک ساعت بعد نماز برگشتیم. نزدیکای در مسجد بازار که رسیدیم حاج آقا گفتند: بایستید پیاده میشم. من گفتم: تا درِ خونه میرسونمتون، اما ایشون قبول نکردن. وقتی اصرار من را دیدند گفتند: توی این محله چند تا رعیت هستند که احتمالا الان خوابیده باشند و شاید صدای موتور شما اونا را اذیت کنه. (این در حالی بود که ساعت حدود 10 بود و صدای موتور من هم از صدای موتورهای معمولی کمتر بود.) حاج آقا مسترحمی پیاده شدند و از من خداحافظی کردند و آروم آروم بقیه راه را پیاده رفتند.» [چقدر ساده میتوان خوب بود. اینگونه است که خدا در شب جمعه، شب بیست و سوم رمضان، آن هم در محراب مسجد، او را به ملاقات خویش فرامیخواند. روحش غریق رحمت باد. 26 تیرماه 1393ه.ش. نوزدهم رمضان المبارک. شب جمعه . مشهد مقدس . بالای سر مطهر حضرت. دعاگوی تمام همشهریهای گرامی. مسترحمی]