شعرطنز(حضوریک بینوا درانجمن ادبی)
سیرم و گاهی دلم یاد بلالی ، میکند
درمیان انجمن او خوش خیالی میکند
گرچه باشد همنشین بااین سخنورهاولی
می نشیند گوشه ای، اضهار لالی میکند
بس که گویندازعروض وقافیه درانجمن
بازهم یادی زطول و عرض قالی میکند
تاکه شرحی میدهدازحافظ وسعدی ادیب
یادی از اقساط ، آقای جما لی میکند
تا سراید شاعری از قّد و گیسوی نگار
ناگهان فکری ز عهد بی عیالی میکند
گفتگوازشمع وشب با عاشق شوریده شد
من که معشوقم نگا بر وضع مالی میکند
تاکه در محفل ز بلبل یاگلستان شدسخن
این کویر دل هنوزم ، خشکسالی میکند
شاعری چون مرغکی طناز درمحفل مدام
خاطرم را با غزل ها یش شغالی میکند
چندشم آمد زشاعر باچنین شعری سپید
چونکه با سبکش مرامم را ذغالی میکند
تا سخن از شهر شیراز ا ست مینایی بلور
یاد رفتن شا رضا جنسِ سفا لی میکند
چون بخواند شاعری بیتی سیاسی رابه طنز
میشوم مشکوک ! ذهنم را سوالی میکند !؟
آن یکی خواندزعرفان دیگری از عاشقی
گاه دل سمت خدا گه لا ا بالی میکند
گاه پیری می سراید از خزان زندگی
گه جوانی ، فکر دلد ار خیالی میکند
میخورم حسرت به جای قطره ای آب گوار
او سخن از باده های ، پرتغالی میکند
قصه های شاهنامه شدخوراکم جای نان
رستم وسهراب را هی ماست مالی میکند
میشوم من غوطه ور درقسط وامی بیحساب
تاردیف شعر خود شاعر ریا لی میکند
یک قصیده قرض آمد باز تا بیخ گلو
خود خبر از سکته های احتمالی میکند
هست بیکاری هَجای شاه بیت ماجرا !
بس که جر یان تورم ، اتصالی میکند
آبان 96