افراط در غصه برای اموات
سید حسن فاطمی
یکی از مشکلات فرهنگی در حسن آباد، غصه ی زیادی برای برخی اموات است. ما بیش از اندازه برای مردههایمان ناراحتی می کنیم. برخی در اثر از دست دادن عزیزشان غش میکنند. بسیاری از پدر و مادرها پس از مرگ جوانشان دیگر نمیتوانند در خانهای که او در آن بوده، زندگی کنند و حتی گاه پیری زودرس سراغشان میآید.
انسان با از دست دادن عزیزش غمگین میشود و گریه امری طبیعی است و سبب تسکین میشود و حتی گریه بر مؤمن مستحب است اما زیادهروی و جزع و فزع کراهت دارد. انسان تا زنده است باید طبیعی زندگی کند و این امور نباید خللی در زندگی اش پدید آورد. خیال می کنند مرده در زیر خاک گرفتار شده و نمی تواند از آنجا خارج شود. در حالی که پس از مرگ، روح از بدن جدا می شود و هرچه بر سر جنازه بیاید ربطی به آن شخص ندارد. مثلاً کسی که دستش از بدن جدا شده، به محض قطع شدن، روح از آن خارج می شود و هر صدمه ای به دست برسد، صاحبش متوجه نمی شود و کسی برای آن، دل نمی سوزاند. در مورد انسان مرده هم وقتی روح جدا شد، دل سوزاندن برای بدن ـ که زیر خاک چه به سرش می آید ـ بی جا است. البته روح کاملاً از محل دفن دور نمی شود و به قبر تعلق دارد اما روی قبر است نه زیر خاک. لذا حضور بر سر قبر برای خواندن فاتحه، سفارش شده است و این درس عبرت برای زنده ها نیز هست. بنابراین غم و غصه ها در حقیقت باید برای اعمال ناشایست احتمالی مرده باشد و باید برای مجازاتهایی باشد که احیاناً در انتظار او است. اما معمولاً غم و غصه ها برای این نیست.
منظورم فراموش کردن اموات یا بی احترامی به آنها نیست بلکه افراط در غصه خوردن، مذموم است؛ زیرا آن نه برای مرده سودی دارد، نه برای زنده. سفارش شده برای آنها قرآن بخوانید و خیرات بدهید. در این صورت با خواندن قرآن، هم این کتاب آسمانی کنار نمی ماند و هم قرائتکننده، چیزی یاد میگیرد. خیرات و کمک به فقرا نیز سبب میشود فقر در جامعه کمتر شود. این توجه به اموات ، انسان را به یاد مرگ خود می اندازد و به فکر وا می دارد. میتوان پاداش صبر در برابر مصیبت را به میّت هدیه کرد.
توجه به روایتی مناسب است. زمانی که اسماعیل فرزند امام صادق(ع) در حال احتضار بود، امام به شدّت ناراحتی میکرد. وقتی اسماعیل از دنیا رفت، امام چشمان او را بست و لباس تمیز یا جدیدش را پوشید و موهایش را مرتّب کرد. سپس از خانه خارج و به امر و نهی مشغول شد. (به کارهای روزانه اش پرداخت.) شخصی به حضرت گفت: شما را هنگام احتضار فرزندت چنان ناراحت دیدیم که تصوّر میکردیم هیچگاه به حال عادی باز نگردید. فرمود: ما اهلبیتی هستیم که تا پیش از آمدن مصیبت ناراحتی میکنیم و وقتی نازل شد صبر میکنیم.(1)
بعضی وقتها شخص تا زنده است به او اهمّیت نمیدهیم اما همینکه مرد، در نظر ما عزیز میشود و شروع به دلسوزی میکنیم. در حالی که دلسوزی در زمان زنده بودن مفید است. چنانکه امام صادق تا فرزندش زنده بود، ناراحتی میکرد و این ناراحتی سبب رسیدگی به بیمار میشد. اما وقتی از دنیا رفت، حضرت به دنبال کارهای روزانه و عادی اش رفت.
جالب آنکه ناراحتی کردن برای ما آنقدر اهمیت دارد که گاه در میان دیگران گریه ی مصنوعی راه می اندازیم و بعضی زنها جیغ و فریادهای دروغی به پا میکنند و با این کارها می خواهیم آبروداری کنیم.
بعضی از ما هم گریه ی واقعی می کنیم اما در اصل برای خودمان گریه می کنیم نه برای مرده، و آن در زمانی است که مرده خیلی به دردمان می خورده و حالا دیگر نمی تواند برای ما کاری انجام دهد یا اینکه مرگ او برای ما مشکلاتی را بوجود آورده است. می گویند: مردی در حال احتضار در رخت خواب افتاده بود. پدر و مادر و زن و فرزندانش گرد او جمع شده بودند و همگی گریه می کردند. پدر و مادر می گفتند: چقدر زحمت کشیدیم بچه بزرگ کردیم تا موقع پیری عصای دستمان باشد اما حالا دارد از دست می رود. زن می گفت: پس از تو من با بی شوهری چه کنم؟ فرزندانش می گفتند: بعد از تو چه کسی زندگی ما را تأمین می کند؟ و... بیمار که حرفهای اطرافیان را می شنید، این جمله را گفت و مرد: مثل اینکه همه شما برای خودتان گریه می کنید و کسی در فکر من نیست که قرار است چه بر سرم بیاید!
این داستان آموزنده شاید اتفاق نیفتاده باشد اما خودم هنگام دفن مردی بودم که دو دختر ده، دوازده ساله داشت. پسر بزرگ او که حدود سی سال داشت، از همه بیشتر بی تابی می کرد و مردم او را دلداری می دادند. اما او خطاب به پدرش می گفت: بابا، چرا رفتی؟ بابا، من دخترهای تو را چطور بزرگ کنم؟ بابا، من چطور آنها را به خانه بخت بفرستم؟ بابا، ...
او در واقع برای خودش گریه می کرد نه برای پدرش.
همراه: 09127497019
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ر.ک : کمال الدین و تمام النعمه، ص 73.