ضرب المثلهای بومی
حسن صادقی
زبان و گفتارهای روزمره از ارکان اصلی فرهنگ و آداب و رسوم یک منطقه می باشد که با طی نمودن مراحلی به یک زبان بالغ و رشد یافته رسیده و بعدها بیانگر حقایق زیادی از نسل گذشته ی خود می شود. به همین دلیل است که محققان یکی از راههای تکمیل تحقیقات خود را مطالعه و بررسی گویشهای مختلف قرار داده اند.
آنچه امروز ما به عنوان گویش مردم منطقه جرقویه (و قسمتهایی از دیگر شهرستانهای اصفهان) از آن یاد می کنیم یک زبان بسیار قدیمی و تکامل یافته است که در عمق خود بیانگر رمز و رازهای فراوان می باشد. زبانی با قوانین و دستور زبان منظم و گاهی متفاوت که شاید هزاران سال از تشکیل آن گذشته باشد. در مقام بیان قدیمی تر بودن این زبان نسبت به زبانهای دیگر نیستم اما به همین مقدار بسنده می کنم که بارها و بارها شاهد بوده ام که استادان در ترجمه و ریشه یابی لغات و اصطلاحات زبان فارسی، نهایتاً به کلمه ای می رسیدند که فعلاً ما آن را به کار می بریم و دیگر جای تأمل باقی نمی گذارد که این یک زبان بسیار قدیمی و ریشه دار است اما متأسفانه در حال نابودی و فراموش شدن !!!
بسیار جای تأسف است در عصری که همه به دنبال زنده نگه داشتن تاریخ و فرهنگ شهر و دیار خود هستند در منطقه ی ما حتی اهل علم و باسوادان به بهانه ی عقب نیفتادن از قافله ی علم و صنعت، زبان فارسی را برای خود و فرزندانشان جایگزین این زبان کهن کرده اند، غافل از اینکه تیشه بر ریشه ی خود زده اند و گرنه چه کسی با این حرف مخالف است که انسان حتی به ده زبان دیگر هم مسلط باشد اما نه به بهای از بین بردن فرهنگ دیگری که مسلماً آیندگان ما را برای این خطا سرزنش خواهند کرد ... . درد دلها در این زمینه زیاد است. «این سخن بگذار تا وقت دگر»
موضوع دیگر ضرب المثل های رایج در این زبان است که بسیاری از آنها بدون آنکه ترجمه ی ضرب المثلی از زبان دیگر یا برگرفته از شهری دیگر باشد منحصراً مخصوص مردم همین منطقه و همین گویش باستانی است. در این نوشته چند ضرب المثل را می آورم که به احتمال زیاد ساخته ی مردم این منطقه می باشد و هم اکنون هم فقط در این منطقه به کار می رود:
1) کوزِری پِشتی دیم بُن: یعنی، کولزه یا پنبه نارس که روی پشت بام آفتاب می کردند تا برسد.
کنایه از اضافی و باقی مانده از یک جنس که دیگر نمی شود روی آن حساب باز کرد.
در حسن آباد بعد از برداشت محصول پنبه و فرا رسیدن فصل سرما، بوته های پنبه خشک می شد در حالی که هنوز تعداد کمی ازاین پنبه ها نارس مانده بود،این پنبه های نارس را به منزل می بردند و در قسمت آفتاب گیر پشت بام می ریختند تا برسد و خشک شود. البته عمده ی بار پنبه از صحرا برداشت شده بود و کشاورزان برای آن مقداری که در پشت بام بود حسابی باز نمی کردند و چه بسا باد همه ی آنها را با خود می برد.
2) مُقِنّی تا دولُش تَرو، ناش تَرو: یعنی، قنات کن و چاه کن تا دَلو او تر است زندگی اش می گذرد.
در مناطق کویری مانند حسن آباد که محتاج آب قنات و چاه هستند، چاه کن ها فقط در فصل گرما داخل چاه آب کار می کنند و یک فصل از سرمای زمستان را بیکار هستند به همین خاطر و به علت سختی کارشان مزد آنها بیشتر است و هر گاه کسی بخواهد مزد کم به آنها بدهد این مثل را در جواب می گوید و می گوید: ما فقط در این چند روز که فصل چاه کندن است درآمد داریم و بقیه ی سال را باید با این حقوق بسازیم.
3) هر کی گُ وینَه،تِش روبی اُشوا خُوش کِرووَ: یعنی، هر کس را که می بینی آتش را به طرف نان خود می برد(که زود بپزد) یعنی برای خودش تلاش می کند.
نان اُشوا یک نان محلی خوشمزه است که در حسن آباد پخته می شود، در قدیم که کمبود هیزم بود به خاطر صرفه جویی، چند خانواده در یک تنور نان می پختند تا از آن آتش نهایت استفاده را برده باشند. نان اُشوا نیاز به حرارت بیشتری داشت و دیرتر از نان معمولی پخته می شد.
4) کُولو دور اَز گندم: یعنی، کلوخ دور از گندم
کنایه از افراد گوشه گیر و تنها که در هیچ فعالیتی شرکت نمی کنند و سودی هم نمی رسانند.
5) هَمِشُون ماری یَک اُلُوکی هیند: یعنی، همه ی آنها مار یک سوراخ هستند.
افرادی که همه از یک خانواده هستند. دستشان در یک کاسه است.
6) کُمزَستون بی کَرمُش نی یو: یعنی، جایی که خربزه کاشته اند(مزرعه خربزه) بدون کرم نیست.
هیچ جامعه ای بدون افراد ناشایست نیست.
7) وارتا سَنگی صحرا، صحرا وَرتابو: یعنی، بگذار سنگ صحرا در صحرا افتاده باشد.
کنایه از اینکه در هیچ کاری دخالت نکن.
8) زِمَسُن جُلی به گُلی: یعنی،در زمستان یک پارچه ی کهنه برای حفظ سرما به اندازه ی یک گل در بهار ارزش دارد.
9) خِری بی عار، پُنا هُش هیسه هی: یعنی،خر تنبل منتظر کلمه ی «هُش» یعنی بایست از طرف صاحبش است و به هر خر دیگر هم که بگویند بایست آن خر هم می ایستد.
10) از تِش عالیسِر دَس یووَ: یعنی، از آتش، خاکستر به دست می آید.
کنایه از اینکه از یک چیز کارآمد و خوب چیزی به درد نخور به دست آید که بیشتر در مورد پدر و فرزند به کار می رود در موردی که از پدری خوب فرزندی ناخلف بار آید.
11) دَس رو ویسی بَمِرو، سِر رو کِلا: یعنی، دست داخل آستین بشکند و سر داخل کلاه.
کنایه از اینکه دشمن از آسیبی که به ما رسیده است اطلاع پیدا نمی کند.
همراه: 09138659578