ریشه کلمات
ذره بین
بعضی بینندگان وبلاگ گلایه کردند که مطالب شما منحصر به حسن آباد است و این باعث می شود که برای غیر حسن آبادیها قابل استفاده نباشد. اما ما معتقدیم هرچه محدوده فعالیت محدودتر باشد، مطالبی بهتر و عمیق تر می توان عرضه کرد. در عین حال برای اینکه نسبت به گلایه این عزیزان کم توجهی نشده باشد، آنچه شخصی در قسمت «نظریات» در مورد ریشه کلمات با نام مستعار «ذره بین» به صورت پراکنده نوشته، یکجا و به ترتیب الفبا می آوریم. منتظر دریافت واژه هایی از این قبیل هستیم.
ناگفته نماند نوشته هایی در این وبلاگ برای غیر حسن آبادیها نیز مفید است. مثلا آنچه در قسمت «آداب ناپسند» مندرج است، اختصاص به حسن آباد ندارد.
ـ آبان: این ماه دومین ماه پاییز است و دلیل این نامگذاری این است که در این ماه بارندگی و آب فراوان است.
ـ اردیبهشت: سرسبزترین ماه سال، این ماه است. «ارد» به زبان پهلوی یعنی مانند. بنابراین «اردیبهشت» یعنی مانند بهشت.
ـ استکان: در اصل دوستگان بود. یعنی ظرفی که افراد دوستانه از آن می خوردند. سپس روسیها آن را به استکان تغییر دادند و ما خیال می کنیم که این کلمه روسی است.
ـ بوستان: این کلمه مرکب از بو + ستان است یعنی محلی که بوی خوش در آن است.
ـ بیابان: در اصل «بی آبان» بوده یعنی جایی که آبادانی ندارد.
ـ بیمار: در اصل بیم آر بود یعنی آورنده بیم و ترس از مرگ.
ـ پیجامه یا بیجامه: در اصل پاجامه بوده است. یعنی لباس و جامه ی پا.
ـ تابستان: مرکب از تاب+ستان یعنی زمان تابش آفتاب.
ـ تندیس: دیس یعنی شبیه. بنابراین تندیس یعنی مانند تن. برای همین است که به مجسمه تندیس می گویند.
ـ جاروب: مرکب از جا + روب است یعنی روبنده ی جا.
ـ جرقویه: در مورد ریشه کلمه جرقویه احتمالات گوناگون داده اند. یک احتمال این است که به خاطر کویری بودن منطقه به آن گرکوهه گفتند یعنی کوه گر و خشک. سپس تبدیل به گرکویه شد. آقای شفیعی در معرفی این منطقه، کتابی به نام گرکویه نوشته است. سپس این کلمه تعریب و به صورت عربی در آمد یعنی جرقویه شد.
ـ چنان:<**ادامه مطلب...**> مرکب از چون + آن است یعنی مانند آن. سپس چونان شد و سپس چنان. به نظر می رسد چنان به ضم چ بهتر از کسر آن است.
ـ چشمه: چشمه مانند چشم آب از آن خارج می شود و به خاطر این شباهت، آن را «چشمه» نامیدند. در عربی هم به چشمه «عین» می گویند.
ـ چوگان: در اصل چوبگان بود یعنی منسوب به چوب. چون در چوگان بازی چوبی بلند به کار می رود.
ـ خدا: در اصل «خود آ» بود یعنی خودش آمده و از کسی زاده نشده است.
ـ خنجر: در اصل خون گر بود.
ـ خندق: در اصل کنده بوده و آن را تعریب کردند.
ـ دبستان: در اصل «ادبستان» بوده یعنی جایی که ادب می آموزند. الف از اول آن افتاده است.
ـ رایگان: در اصل «راهگان» بوده یعنی چیزی که در راه و مجانی پیدا شده است.
ـ رستاخیز: در اصل «راست خیز» بود و به دلیل اینکه در قیامت مرده ها زنده می شوند و می ایستند، قیامت را «رستاخیز» نامیدند.
ـ زیور: در اصل «زیب ور» بود یعنی دارای زیبایی.
ـ سارافون: در اصل سراپا بوده است. سارافون لباس بلند زنانه و بی آستین است.
ـ شاگرد: در زمانهای قدیم شاهان، خدمتکارانی داشتند که برگرد آنها همواره آماده به خدمت بودند که به آنها «شاه گرد» یا «شاگرد» می گفتند. در مکتبخانه ها نیز محصلان بر گرد آموزگار مانند آن خدمتکاران می نشستند که به آنها نیز «شاگرد» گفتند.
ـ قورباغه: به دلیل اینکه این حیوان در باغ قورقور می کند آن را «قورباغه» نامیدند.
ـ کاریز: به معنای قنات است. این کلمه در اصل «کاهریز» بود و دلیل این نامگذاری آن است که برای امتحان جریان آب، در آن کاه می ریختند.
ـ کیوسک: در اصل کوشک فارسی ـ به معنای کوچک ـ بوده است. خارجیها کوشک را به کیوسک تغییر دادند و سپس وارد فارسی شد.
ـ گوسفند: در قدیم به گاو «گو» می گفتند. الآن هم در بعضی مناطق (مانند حسن آباد) «گو» می گویند و چون گوسفند در ماه اسفند زایمان می کند به آن «گوسفند» گفتند یعنی گاوی که در اسفند به دنیا می آید.
ـ گوساله: مرکب از گو (گاو)+سال+ه. پسوند «ه» برای نسبت است و ساله یعنی یک سال. پس گوساله یعنی گاو یک ساله.
ـ میرزا: در گذشته لقب شاهزادگان بود و در اصل «امیرزا» بود یعنی امیرزاده.
ـ ناب: به معنای خالص و بی غل و غش. در اصل «ناآب» یا «نه آب» بود بدین معنا که آب به آن نکرده اند.
ـ ناخدا: در اصل «ناوخدا» بود یعنی صاحب ناو.
ـ ناخن: این کلمه در اصل «ناخون» بوده و به صورت «ناخون» تلفظ می کنیم. یعنی قسمتی از بدن که خون ندارد.
ـ ناگاه: در اصل «ناآگاه» بوده است. اما امروزه استعمال این دو با هم تفاوت دارند. «ناآگاه» به معنای نادان است اما «ناگاه» به معنای دفعتا و اتفاقی است.
ـ هندسه: در اصل «اندازه» بود. بنابراین به فتح «ها» درست است.