آشکار شدن سیادت نوادگان میرجهان
سید حسن فاطمی
پس از آنکه میرعماد و برادرش میرجهان یک یا دو افغانی را در جشوقان کشتند، میرعماد به حسنآباد و میرجهان به محمدآباد فرار کرد. ظاهراً میرجهان برای اینکه شناسایی نشود و نیز به جهت شایعه اینکه افغانیها سیدها را میکشند، سیادت خود را اظهار نکرد و حتی پس از رفتن افغانیها از ایران، باز هم سیادتش را به دیگران نگفت. شاید به این دلیل نگفته که وقتی شخصی مدتها به عنوان سید شناخته نشد، اگر یکباره ادعای سیادت کند، معمولاً دیگران به آسانی نمیپذیرند و ممکن است ادعای او را به تمسخر بگیرند. البتّه میرجهان پیش از فوت، در بستر بیماری گفته بود که سید طباطبایی است.
تا سال 1379ق سیادت بازماندگانش مورد تردید بود. تا اینکه نواده او آیتالله سید محمدحسن میرجهانی(1390ـ1413ق/1280ـ1371ش) نسبت به این امر از دوران کودکی، حساس میشود و از 24 سالگی با جدیت و با تحقیق از سالمندان، قضیه را دنبال میکند. سال 1344ق/1304ش سخنان سالمندان محمدآباد را در مورد سیادت میرجهان و قضیه فرار او از جشوقان، مینویسد و از آنان امضا میگیرد. از آن زمان به بعد، پیگیری این امر را در رأس کارهای خود قرار میدهد. از جمله اقدامات او این بود که برای تحقیق، با پای پیاده از محمدآباد به جشوقان که حدود یازده فرسخ فاصله دارد، رفت. برای این منظور آنقدر پیادهروی کرد که کف پایش تاول زد.
وی برای معلوم شدن سیادت خود، حدود چهل سال تلاش کرد و در این مدت، سیادت او برایش به اثبات رسید اما مدرک کتبی نیافت تا بتواند به استناد آن، سیادت خود را آشکار کند. سال 1371ق/1330ش مقیم مشهد میشود و پس از حدود پنج سال، شجرهنامه میرجهان و میرعماد از روستایی در اطراف یزد به دستش میرسد.[1] سال 1377ق/1336ش نیز شجرهنامه دیگری از نجف به او میرسد[2] و در سال 1379ق/1338ش در اندازه بزرگ از روی آن نوشته و پس از تأیید علمای نجف، قم و تهران، آن را چاپ و منتشر میکند. پس از پیدا شدن این دو شجرهنامه، سیادت ایشان و دیگر بازماندگان میرجهان آشکار شد و این اقدام مورد تأیید علما و بزرگان وقت، قرار گرفت. پس از آن بود که عمامه سفید آیتالله میرجهانی به دست آیتالله العظمی بروجردی به مشکی تغییر یافت. ایشان گزارش فعالیتهای خود را برای اثبات سیادتش، به تفصیل در کتاب سبیکة البیضاء نوشت و نیز سخنان سالمندان، تأییدیه علما، مدارک، اسامی فرزندان و نوادگان میرجهان را تا زمان تدوین کتاب آورد.[3]
گذشته از دلایل و مدارکی که در آن کتاب آمده، دو قرینه دیگر نیز صحت ادعای او را تأیید میکند:
الف) گذشت که حاج سید جلال چندین سال پیش از چاپ آن کتاب، داستان فرار میرجهان و میرعماد را گفته است.
ب) اینجانب از آیتالله سید موسی شبیری زنجانی شنیدم که از قول اطرافیان آیتالله بروجردی نقل کرد که ایشان پیش از مراجعه آیتالله میرجهانی، شنیده بود عدهای از سادات در منطقه محمدآباد زندگی میکنند که در لباس سیادت نیستند و لذا وقتی آیتالله میرجهانی مراجعه کرد به آسانی ادعای او را پذیرفت.
آیتالله میرجهانی در مورد تحقیقاتش در حسنآباد مینویسد:
حرکت حقیر به قریه حسنآباد جرقویه مصادف روز سوم شهر ربیعالثانی سال 1344ق/1304ش بود. صبح از محمدآباد حرکت و دو ساعت به غروب آن روز باقی مانده بود که وارد قریه حسنآباد شدم و بر آقای حاج سید رضا طباطبائی ـ که قبلا سابقه آشنائی با ایشان نداشتم و بعد فهمیدم که از اولاد میرعماد و یکی از بنیاعمام است ـ وارد شدم و نامبرده از ملاکین و متنفّذین آن حدود به شمار میرود. دو روز در حسنآباد مهمان ایشان بودم و حقیقتاً پذیرائی مفصّلی هم از اینجانب نمودند وکاملاً با ایشان و برادر ایشان آقای حاج سید جلال مأنوس شدیم.
ضمناً در موضوع میرعماد و میرجهان مذاکره به میان آورده و قضایا را برای ایشان شرح دادم. ایشان کاملاً اظهار بیاطلاعی کردند ولی اظهار داشتند که میرعماد جد ما بوده و قبر او هم در قبرستان حسنآباد موجود است و سنگ لوح هم دارد. ولی راجع به فرار او از جشْوقان و آمدن او با برادرش به حسنآباد هیچ اطلاعی ندارم.
از ایشان پرسیدم که: آیا شجرهنامهای دارید؟ گفت: آری. از ایشان درخواست کردم که شجرهنامه خود را به من نشان دهند؛ عذر آورده که: فعلاً در دسترس نیست؛ بعدها کاوش میکنم و آن را پیدا نموده سوادش(رونوشتش) را برایتان میفرستم. دیگر ندانستم که آیا ایشان شجرهای داشتند و نخواستند ارائه بدهند یا اصلاً شجرهای نداشتند.
به هر تقدیر از مسافرت به حسنآباد نتیجهای نگرفتم الا اینکه محقّقاً دانستم قبر میرعماد نام در حسنآباد موجود است و اولاد و ذراری هم در آنجا دارد، حتی آنکه به اتفاق حاج سید رضا بر سر قبر او رفته و فاتحهای هم خواندم و لوح روی قبر، سنگ سیاه رنگی بود که وفات میرعماد را روی آن نقش کرده بودند.[4]
[1]. تصویر آن در بخش «اسناد و مدارک» به عنوان دومین شجرهنامه میرعماد خواهد آمد.
[2]. تصویر کوچک آن، به خط آیتالله میرجهانی، در بخش «اسناد و مدارک» به عنوان اولین مدرک میآید.
[3]. قابل ذکر است که کتاب سبیکة البیضاء پیش از مجلس تغییر عمامه، تدوین و چاپ شد و لذا به آن اشاره نشده است و حتی عکس نویسنده در کتاب با عمامه سفید است. در بعضی نسخههای سبیکة البیضاء دو نوشته از آیتالله بروجردی در تأیید سیادت نوادگان میرجهان وجود دارد اما آن نوشتهها را بعد از نشر کتاب، به برخی نسخههای آن چسباندهاند.
[4]. سبیکة البیضاء، ص50 - 51 .