نخونده ملا!
حسن صادقی
در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان گزارشی از شبکهی اصفهان، شبکهی خبر و شبکهی قرآن در تلوزیون پخش شد که مربوط به یک کلاس آموزش قرآن در شهر حسن آباد بود. شاید شرح این گزارش برای وبلاگ خالی از لطف نباشد.
اما آنچه باعث شده این کلاس قرآن، جالب به نظر آید و تبدیل به یک گزارش تلوزیونی شود این بود که مربی این کلاس، مادری 60 ساله است که خودش بی سواد است و حتی اسمش را هم نمی تواند بنویسد.
در ادامه قبل از اینکه اطلاعات بیشتری را از زبان کربلایی زبیده (مربی قرآن) بشنویم، لازم است توضیح دهم که در حسن آباد به افرادی که بدون طی نمودن مراحل آموزشی و پرورشی دارای معلومات زیادی هستند و از استعداد خوبی برخوردارند،« نَخُوندَه مَلّا» می گویند، یعنی بدون درس خواندن باسواد شده اند.
گفتگویی را با این خادم قرآن کریم انجام داده ایم که توجه شما را به آن جلب می کنیم:
ـ ضمن عرض سلام، خواهشمند است در ابتدا خودتان را معرفی کنید.
به نام خدا. اینجانب زبیده صادقی فرزند غلامعلی آمحمد و ساکن محله دستجردوک حسن آباد هستم.
ـ چند سال است که قرآن می خوانید؟
من از سن ده سالگی شروع به فراگیری قرآن کرده ام و حدود سی سالی است که مربی قرآن هستم.
ـ قرائت قرآن را چگونه فرا گرفتید؟
با توجه به اینکه در محله ی ما و مخصوصاً در خانواده امان، افراد مُلّا و قاری قرآن وجود داشتند، شرایط قرآن آموزی وجود داشت و من قرآن را نزد عمویم (حسنعلی آمحمد دستجردوکی) که مداح و قاری قرآن بود فرا گرفتم. البته در آن موقع مرحوم حاج شیخ ملامحمد و مرحوم استاد محمد دَلّاک هم در دستجردوک آموزش قرآن می دادند.
ـ یادگیری قرآن برای یک فرد بی سواد چگونه ممکن است؟
اولاً از کرامات و معجزات قرآن هر چه گفته شود باز هم کم است و نباید تعجب کرد و بعد اینکه در آن زمان (حدود 50 سال قبل) به طور کلی روش آموزش قرآن در اکابرها با امروز بسیار متفاوت بود و شاید آن موقع فراگیری قرآن بسیار سخت تر از حالا بود، چون بیشتر روش تنبیه و کتک حاکم بود و ما از مربیان خود خیلی حساب می بردیم و از آنها می ترسیدیم. دیگر اینکه دختران و زنان در آن سال ها همگی در کارهای کشاورزی و دامداری و ریسندگی و بافندگی به مردان کمک می کردند و چیزی به عنوان اوقات فراغت وجود نداشت که صرف یادگیری شود به همین خاطر اکثر زن ها یا بی سواد بودند و یا تحصیل خود را ادامه نمی دادند.
اما یادگیری قرآن: وقتی فردی بی سواد مثل من می خواست نزد استادی قرآن بیاموزد، ابتدا شکل کلی کلمات را به ما نشان می دادند نه شکل حروف الفبا را و ما کلمات را به صورت یک شکل و تصویر در ذهن خود می سپردیم مثل تابلوهای راهنمایی و رانندگی که هر شکلی معنای خاصی را دارد. مثلاً ما کلمه ی «الذین» را مشاهده می کردیم و یاد می گرفتیم که هرگاه چنین چیزی را مشاهده کردیم، نام آن «الذین» است. البته شاید در یک جلسه، یک یا چند کلمه، ده ها و صدها بار تکرار می شد. بعد از این آشنایی اولیه با کلمات قرآن، حروف الفبای قرآن را به صورت گروه گروه و به صورت شعر به ما یاد می دادند. مثلا در مورد حرف عین می گفتند: 1)عین علی(عـ) 2)عین مربع (ـعـ) 3) عین گِرد(ع) و همین طور انواع ت، ص، ز و ... و در ادامه قواعد را هم به صورت شعر به ما یاد می دادند: تشدید را سخت بگویید ـــــ مد را بکشید و ...
باید اینها را حفظ می کردیم و هرگز قلم به دست نمی گرفتیم و مستلزم نوشتن نبودیم و این باعث شده بود که از لحاظ نوشتن، بی سواد باقی بمانیم تا جایی که حتی اسم خودمان را هم نتوانیم بنویسیم.
ـ آیا غیر از شما افراد بی سواد دیگری هم بودند که به قرائت قرآن مسلط باشند؟
بله، فراوان بودند، حتی در محله های دیگر حسن آباد و روستاهای اطراف. ولی من فقط نام کسانی را می دانم که در دستجردوک زندگی می کردند و شما می توانید نام دیگران را با تحقیق جمع آوری کنید که اکثر آنها هم مرحوم شده اند.
در دوران نوجوانی من، چندین زن در محله ی ما زندگی می کردند که استعداد عجیبی در معلومات قرآنی و قرائت آن داشتند و الان همه ی آنها به رحمت خدا رفته اند. آنها آنقدر به قرآن خوانی مسلط بودند که روزهای مشخصی را در هفته به منازل دیگران دعوت می شدند و برای خواهران، جزء خوانی می کردند. از جملهی آنها، مرحوم مُلّا مَربانو (مهربانو) و حلیمه رضا و صغری رضا و زهرا رضا که این سه نفر خواهر بودند و همچنین مُلّا زبیده که من او را به یاد نمی آورم، ایشان همسر مرحوم آخوند سید ابوالمحسن بوده. عمویم مُلّا حسنعلی آمحمد، قرآن را در کودکی نزد ملا زبیده فرا گرفته بود (بیش از صد سال پیش).
ملاحسنعلی که من این قرآن آموزی را مدیون ایشان هستم برای گروههای مختلف سنی، کلاس آموزش قرآن تشکیل می داد، از کودکان گرفته تا بزرگسالان و جالب است که نام افرادی را که در کودکی با هم در نزد حسنعلی آمحمد قرآن آموختیم ذکر کنم. کاش از آن زمان عکسی وجود داشت. در این کلاس برادران و خواهران کوچک با هم بودیم و تعدادی از آنها عبارتند از:
خواهران: من و فاطمه شیخ ملامحمد و فاطمه محمد حاجی و فاطمه طیبی و ...
برادران بیشتر از خانواده های اربابی بودند از جمله: آقا حسن مندال خان، علی و احمد از فرزندان حاج ابوالفضل صادقی (ارباب)، آقا حسن حاج آقا علی، حاج آقا شجاع، آقا رضا حاج آقا بزرگ، شیخ علی حاج آخوند، حاج مشتی، میرزا حسن حسین اکبر دستجردوکی و ...
ولی با توجه به اینکه ملاحسنعلی آمحمد (استاد کلاس) عمویم بود، من بیشتر ادامه دادم و او به من خیلی علاقه داشت تا اینکه مرا به عقد پسرش درآورد تا عروس آنها شوم و سالها در منزل آنها زندگی کردم تا بالاخره توانستم قرآن را بیشتر از دیگران فرا بگیرم و افتخار می کنم که سالهای سال است خدا این توفیق را به من داده که بدون هیچ مزد و حقوقی قرآن را به خواهران یاد می دهم. یک بار هم مرحوم شیخ ملامحمد بسیار مرا تشویق کرد و هنوز قرآنی را که به من هدیه داده به یادگار نگه داشته ام.
یادآوری: ممکن است در دیگر محله های شهر حسن آباد افراد دیگری هم باشند مانند کربلایی زبیده که به سبک قدیم قرآن را فرا گرفته اند. لذا خوانندگان وبلاگ می توانند آنها را برای این قسمت معرفی نمایند.
همراه مصاحبه کننده: 09138659578