جناب آقای دکتر علی صادقی پس از سالیان دراز دوری از حسن آباد، هنوز علاقه ی قلبی خاص به دیار خود دارد. او چند روز پیش وقتی دانست زبان حسن آبادی به سرعت از این شهر روبه برچیده شدن است، شعر زیر را به زبان محلی سرود و در اختیارمان قرار داد.
تصویر این شعر با علامتگذاری به صورت پی دی اف با کلیک بر اینجا قابل دسترسی است.
پر خاله...!
گوم اارو از قدیما تعریف بکرن
اون قدییما خ...
باخچه تووش1 فسه و انجییرش دا
حوسین محن2 چاقو و زنجییرش دا
او حسنوا شایه قد باخچه کریم 3
چرخا ایرج و فرج 4 چرا و گلگییرش دا
وعدهمن کرته " پا درخ زردالوا5"
باخچه بئداری6 نار و انگییرش دا
حجی محمود و براش7 جیری بازارچه نیشته بویند
میرزا تازه و حجیوا8 کولزه و ونجییرش دا
اون قدییما خ... رو ورا شائیمه دش بله ها تخمر جنگی ها شوا شائیمه کیه آموا به شو نشینی سف با تخمرا "رضا علی" و " غلم مسیب"! 11 اون قدییما خ... اوی وایسه بینن جنا داریند چیچی واجینده؟! آبادی همش شیون و زاروطل و سنجو از قلعه و دسگردوک و ازخارا و مالورد اووون قدیییما...... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زیر نویس: 2 - حسین محن (محمد؟) مهتر با وفای ما که همیشه چاقوی بزرگ و دسته چوبی و زنجیر خر زنی و البته چپقش را به همراه داشت. 3 - باخچه کریم باغی بود متعلق به عموها کنار ساختمان موسوم به دوازده امام که آب صحرای حسن آباد از داخل آن می گذشت. سیزده بدرها آنجا بودیم. 4 - دوچرخه های ایرج و فرج جمشیدی همیشه پر زرق و برق و نو نوار بود! 5 - چند ردیف درخت زردالو بدون حصار در اوایل صحرای حسن آباد بود که هم بچه ها را تغذیه رایگان میکرد و هم وعده گاه آنان بود. 6 - باغ پیوسته به منزل پدری که بعلت سکونت اولین پزشک حسن آباد ( دکتر وکیلی) در ساختمان مسکونی آن برای همیشه به همین نام خوانده شد. 7 - حاج محمود قیصری بالای همین بازارچه که فقط یک طاقی بود بالاخانه خوشی داشت و بیشتر اوقات با برادرش حاج حسین میرزا در این محل نشسته بودند. 8 - مزرعه تازه و صحرای حاجی آباد که باغ بهداری به آن باز میشد. 9 - بابا ترک مقبره درویشی بود درقبرستان خارا (؟) 10 - گوی بازی یکی از ورزش های دسته جمعی پرطرفدار در بین جوانان بود که معمولا در میدانهای کنار آبادی و جا شخم ها بازی میشد و شباهت زیادی به بازی بیس بال آمریکائی داشت. گوی ها را خودمان می ساختیم که تشکیل میشد از لاستیکهای دوچرخه بر هم پیچیده که هسته اصلی را تشکیل میداد و لایه روئی با نخهای رنگی روی آن بافته می شد. 11 - رضا علی قیصری که پسرش محمد از همکلاسیهای من بود و غلام پسر مسیب که بعدها حاجی غلام شد و در اصفهان فوت کرد محکمترین تخم مرغ ها را برای جنگ تخم مرغ رنگی در روزهای نوروز اماده می کردند. 12 - اوسال یا آب سال نوعی نوشیدنی تهیه شده از ورقه های چغندر و قره قروت (یا سرکه؟؟) جوشانده شده در آب و سرد شده بود که میگفتند برای رفع صفرا خوبست وفکر میکنم (مرا تصحیح کنید) در هنگام سال تحویل تهیه میشد. یکی از زن عموهای من (خدا رحمتش کند) بهترینش را تهیه میکرد. 13 - قدم (نام فامیل؟) تعزیه خوان معروف حسن آباد که همیشه نقش اول را ایفا میکرد. 14 - مندسن یا محمد حسن (فخار؟) همیشه نقش شمر را ایفا میکرد و بسیار عالی. ترجمه یادآوری: همه ی اشعار و متون ادبی با ترجمه، زیبایی و حلاوت خود را از دست می دهند. شعر «یادی از گذشته» نیز زیبایی خاص خود را دارد که در ترجمه دیده نمی شود. پسر خاله...! اون قدیمها که... آب حسن آباد از باغچه کریم می گذشت پای درختهای زردآلو وعده می گذاشتیم حاجی محمود و برادرش زیر بازارچه می نشستند اون قدیما که... هر روز با بزرگ ترها به بازی تخم مرغ جنگی می رفتیم آره، شبها برای شب نشینی به خانه عموها می رفتیم تخم مرغ های رضا علی و غلام مسیب سفت و محکم بودند اون قدیمها که... آهای، صبر کن ببینم، زنها چه می گویند؟! همه ی آبادی را شیون و گریه و طبل و سنج فرا گرفته از قلعه و دستگردوک و خارا و مالورد اون قدیما...
عکس فوق از اولین دانش آموزان حسن آباد است که در سال 1335 در کلاس پنجم تحصیل می کرده اند. دکتر صادقی در ردیف دوم اولین نفر سمت چپ است. عکس از: حمیدرضا جمشیدی (نادر)
عیدا یاپا حضرت شائیمه و چشمه و صحرا
یگ رو باباترک9 شائیمه خ با نزیکی خارا
خب شوا شائیمه وایسا بینن کا؟!
وئتر از همه پیسینا خ خود کهه گو10 با
وئتر از هاما "اوسالایی"12 جینجی آمو با
عاشورا با و "قدم"13 با و حضرت عباس (ع)
معندسن14بمی و شمر بمی و شبیش کوارتی
هی حوسین حوسین واجینده و برمه کرینده
مردا همشون دش قمه سرشن همرینده!
دسه شن بیگیتی و رو بی حسنوا شینده...
مجلس تعزیه خوانی در سال 1346ـ حسن آباد ـ عکس از: حسین شفیعی (مسیب)
1 - باغ پدری در صحرای تودش که آب کمال آباد از داخل آن میگذشت ودرختان پسته و انجیر داشت. تـا اواسط دوران دانشکده پزشکی تابستانها مامور چیدن و خشک کردن پسته برای تامین قسمتی از مخارج تحصیل بودم.
ایمیل: sadeghia2001@yahoo.com
می خواهم امروز از قدیمها تعریف کنم
باغچه ی تودش پسته و انجیر داشت
حسین محمد چاقو و زنجیر داشت
دوچرخه ی ایرج و فرج چراغ و گلگیر داشت
باغچه ی بهداری انار و انگور داشت
مزرعه های میرزا تازه و حاجی آباد کولزه (جوزق) و ونجیر داشتند
عیدها به جاپا حضرت و چشمه و صحرا می رفتیم
یک روز به باباترک می رفتیم که نزدیک خارا بود
شبها میرفتیم بگذار بگویم کجا می رفتیم؟
بهتر از همه عصرها بود که بازی گو بود
بهتر از همه آبسالی زن عمو بود
عاشورا و قدم (اسم شخص) و حضرت عباس(ع) بود
محمدحسن بود و شمر بود و شبیه خوانی می کرد
دائم حسین حسین می گویند و گریه می کنند
همه ی مردها قمه بر سرشان می زنند
دسته گرفته اند و به حسن آباد می آیند
سوگواری سیدالشهدا(ع) ـ حسن آباد ـ عکس از: حسین شفیعی