سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که سپاس نیکى تو را نگزارد ، مبادا به نیکویى کردنت بى‏رغبت گرداند ، چه بود که کسى تو را بدان نیکى سپاس دارد که سودى از آن برندارد ، و بود که از سپاس سپاسگزار بیابى بیش از تباه کرده کافر نعمت غدار ، « و خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد . » [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
محمود صادقی ، حسن فاطمی (محمود) ، حسین شفیعی (مسیب) ، حسن صادقی (طاهر) ، ابوالحسن صادقی (علی) ، علی رضا صادقی (حسین) ، علی طباطبایی (محسن) ، نادر منصوری (علی) ، شهربانو فاطمی (مرتضی) ، حسن منصوری (تقی) ، حمید رضا طیبی ، علی صادقی (ابوالفضل) ، حسین جمشیدی (علی) ، مولود جهانگیری ، غلام حسین صادقی (محمد) ، محمد رضا ابراهیمی ، حسین مهروی ، عبدالجواد صادقی (حسین) ، علی صادقی (اسماعیل) ، غلام رضا فاطمی مجاهد ، علی صادقی (گنگی) ، الهی ، عیسی مسترحمی ، محمود صادقی (حسن) ، حسین علی شفیعی (علی) ، حسن صادقی (تراب) ، حسن قیصری (حسین) ، عباس علی صادقی (غلام حسین) ، رضا فاطمی (حسن خان) ، شهرداری حسن آباد جرقویه ، حمید رضا جمشیدی (نادر) ، جواد طباطبایی (محسن) ، غلام حسین منصوری ، مسعود صادقی (علی) ، هدایت الله مسترحمی ، محمود طباطبایی نژاد ، محمد صادقی (حسین) ، محمد علی قیصری (حسین) ، غلام حسین جمشیدی (محمد زینل) ، حمید فاطمی (حسن) ، حسن صادقی ، علی صادقی - اسماعیل ، علی جمشیدی (حسین) ، علی جمشیدی (محمد حسن) ، رضا فاطمی (مهدی) ، سعید فاطمی (عیسی) ، سید علی طباطبائی ، رحمت الله جمشیدی ، رسول صادقی (محمود) ، عباس سعادت (رضا) ، عباس صادقی ، عباس صادقی (حسین) ، ابراهیم جمشیدی ، ابراهیم شفیعی ، اشرف جمشیدی (محمدرضا) ، حسن صادقی (خدابخش) ، جواد صادقی ، جواد مفرد کهلان ، حسن صادقی (محمود) ، محمد شفیعی (اسماعیل) ، محمد رضا شفیعی ، مجید صادقی (رضا) ، مجید فاطمی (شجاع) ، محمود فاطمی (مرتضی) ، علی طباطیایی (محسن) ، علی فاطمی (شجاع) ، علی منصوری (محمد) ، غلام حسین جمشیدی ، علی ضیایی ، غلام رضا جمشیدی (حسن) ، غلام رضا شفیعی ، غلام رضا قیصری ، فاطمه فاطمی (رضا) ، مجمع فرهنگی اسلامی رشد اندیشه حسن آباد جرقویه ، مجمع فرهنگی اسلامی رشد اندیشه شهر حسن آباد ، محمود فاطمی (یدالله) ، مرتضی صادقی (محمد) ، مسعود صادقی ، محمد قیصری ، محمد طیبی ، محسن فاطمی (عبدالله) ، محمد پایدار ، محمد تقی منصوری ، محمد سعادت ، وبلاگ حسن آبادیها ، یحیی آزادی (محمد علی) ، مصطفی جمشیدی ، مصطفی فاطمی (اکبر) ، منبع : وبلاگ حسن آبادیها ، مهدی جمشیدی ، موسسه فرهنگی هنری قرآن وعترت ، موسسه فرهنگی هنری قرآن وعترت حسن آباد ، موسسه قرآن وعترت حسن آباد ، موسسه ی فرهنگی هنری قرآن وعترت حسن آباد ، حسن طاهر ، حسن صادقی (محمد) ، حسین منصوری (رضا) ، حسن قیصری (محمد) ، اشرف فاطمی (عیسی) ، اصغر طیبی ، اصغر فاطمی (حسین) ، اعظم فاطمی (رضا) ، ابوالفضل صادقی (علی محمد) ، احمد جمشیدی ، احمد سعادت (محمد) ، احمد شفیعی (محمد) ، احمد صادقی (رضا) ، ابوالحسن صادقی ، جواد فاطمی (محمود) ، باقر جعفرزاده ، پایگاه شهید رجائی ، پریسا قنبری ، شهرداری حسن آبادجرقویه ، طاهره فاطمی (محمد) ، داود صادقی ، دبیرستان شهید مطهری حسن آباد ، عبدالحمید شفیعی ، عباس علی منصوری ، عباسعلی قیصری ، عبد الحمید شفیعی ، علی صادقی (رضا) ، علی رضا طباطبایی (محسن) ، علی رضا محمدی کمال آبادی ، علی رضا منصوری (محمد رضا) ، علی شفیعی نیک آبادی ، علی شفیعی نیک آبادی ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :212
بازدید دیروز :1945
کل بازدید :2866094
تعداد کل یاداشته ها : 1327
103/1/10
1:31 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
محمود صادقی[143]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
به سوی فردا قائم رایانه دارالقرآن الکریم آسمان شهر سلام وبلاگ گفتگو با زرتشتیان •°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°• حافظه برتر ایران وجهان *علیرضا محمدی کمال آباد موسسه فرهنگی قرآن و عترت هم اندیشی دینی سارا احمدی ashegh وبلاگ گروهیِ تَیسیر محقق دانشگاه ارمغان تنهایی افق سرباز حریم ولایت جیغ بنفش در ساعت 25 .:شاه تورنیوز:. ܓ✿ دنـیــــای مـــــــن Hunter حسن آبادی ها استخدامی ها تینا!!!! عرفان وادب وبلاگ شخصی مرتضی صادقی جامع ترین وبلاگ خبری هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه خاطرات یک حسن‏ آبادی آرایشگاه بانوان شهر حسن آباد گل آتیمیس موسسه خیریه امام حسن مجتبی(ع) شهرداری و شورای شهر حسن آباد طایفه آقاربیع کلبه آفتاب ثقلین دانشگاه پیام نور پاتوق بچه های شهرکی سکوت دل مجموعه فرهنگی اباصالح(ع) نماز دبیرستان شهید مطهری مجموعه فرهنگی صادق آل محمد(ص) خبری امروز سایت گفتگو با زرتشتیان سیان جرقویه کتابخانه حسن آباد گیاه پزشک جوان طلاب جوان حسن آباد شهر ورزنه گوناگون بازرگانی شفیعی سوله رهروان ولایت دوست خوب درمان تضمینی زانودرد صدای باز (خوانندگان ایرانی ) پر چم های سیاه شرق هیات چهارده معصوم حسن آبادیهای مقیم اصفه تجلی طاها پدیده معماری پاراگراف عاشقانه هیات حضرت علی اصغر حسن آباد(دوازده امام ) جایی برای خنده وشادی و تفریح فروشگاه اینترنتی خرید ساعت وب سایت دکتر کامران ونیره اخوان روستای اصفهانکلاته

دکتر علی صادقی
    آموزش و پرورش در خانه
    در کنار آنچه در مدرسه می گذشت آموزش و پرورش در خانه هم بود. شاید هم بیشتر "پرورش"! پدرم نسبت به نماز خواندن سختگیر بود و من و برادرم باید موقع نماز مغرب و عشا به او اقتدا می کردیم. اصول دین و اسامی امامان را هم بایستی یاد می گرفتیم. شبهای پنجشنبه هم حاج آقا سید رضا از من اصول دین می پرسید و خواندن حمد و سوره ی مرا تصحیح می کرد. آموزش های دینی نفع مادی هم داشت. یک سال در 6ـ7 سالگی مسئول تحویل گرفتن گوسفندها از "گله لودر" بودم. (گله ای شامل همه ی گوسفندان ده که صبح تحویل چوپان عمومی می شد و غروب از چرا برمی گشت. اگر کسی ریشه ی این کلمه را می داند بنویسد) در همین سال برای اولین شش روزی که با زور و ضرب روزه گرفتم پدرم با حضور حاج آقا سید رضا سه دانگ از "باغچه حسینا" را که نزدیکِ آسیابچیِ صحرا حسنوا بود و چند درخت پسته و انجیر داشت قباله کرد و به من بخشید. نمی دانم بخاطر گوسفندها یا عمل به واجبات. پول فروش آن سالها بعد وقتی زندگی مستقل را در شیراز شروع کردم کمکی برای خرید وسایل خانه شد.
    در آن زمان بعضی از ما بچه ها که پدر با سوادی داشتیم گاهی در معرض آموزش غیر رسمی در منزل قرار می گرفتیم. پدر من اهل کتاب خواندن بود. مشترک ناسخ التواریخ بود و هر مجلد جدیدی که از چاپ خارج می شد را با خود از شهر می آورد و سفارش می کرد بخوانیم. "هبوط آدم" را هنوز به یاد دارم. البته "مفاتیح" هم که جای خود داشت و "منتهی الآمال" هم بود که جلد زرکوب زیبای آن را دوست داشتم.
 کتابهای دیگر هم بود مثل هزار و یک شب، امیر ارسلان نامدار و حسین کرد شبستری که پدر چندان موافق خواندن آنها نبود ولی عمو جواد کدخدا که مشغله ی زیادی داشت زمانی از من و احمد می خواست که کنار او بنشینیم و برایش هزار و یک شب بخوانیم. شعرهای نسیم شمال هم در جزوه های کوچک دست به دست می گشت. پسر عمه ام (حاج محمد پسر محمد رضا قیصری که به او کاکا محن رضا می گفتیم) در خانه اشان اسکندر نامه و جامع الحکایات داشتند که هر دو خواندنی بودند. دیوان اشعار صغیر اصفهانی که کلا مرثیه بود و با سرمایه شریک سابق تجارت زغال پدرم به چاپ رسیده بود بعدها به مجموعه کتابها اضافه شد. چند سال بعد و در سالهای دبیرستان، هم محله ایِ "صغیر" شدیم و او را هر از چند روز در راه می دیدیم که با اندام لاغر و کتِ بلندِ بالای زانو و "کلاه مقدسی" از کوچه مشیر فاطمی محله ی طوقچی می گذشت.
    اما از همه سرگرم کننده تر مجلات تهران مصور و سپید و سیاه بودند که کشکولی از همه چیز و خصوصا شعر و داستان و عکس بود و معماها و سرگرمی های آن مایه سرخوشی همه در مهمانی های شبانه ای بود که دکتر و مدیر و رئیس پاسگاه در منزل ما بودند. زیر نور چراغ توری که ما مسئول تلمبه زدنش بودیم و در" اتاق بابا" که حکم مهمانخانه را داشت. وقتی عکس آنهائی را که صدایشان را از رادیو می شنیدیم می دیدیم سر از پا نمی شناختیم.

    گر ذوق نیست تو را...
    اما در شبهای تنهایی در لجنابه که پدرم من یا احمد را بعنوان مونس و خدمتکار با خود می برد مشتاق شنیدن چیزی بودیم که با صوتی خوش می خواند و بیشترین علاقه را به آن داشت:

    کلیات سعدی
    این کتاب نه تنها دیوان شعر بلکه دفتر ثبت وقایع از زمانهای دور بود و از دهها سال پیش هر کس چیزی در حاشیه آن نوشته بود و از جمله قیمت اجناس اصلی مثل گندم و جو و پنبه و قند و گوشت. پدرم هم هرسال قیمت اجناس را با خط شکسته ی زیبایش در آن ثبت می کرد. قیمتها به سیاق بود. خطی که برای نوشتن اوزان و قیمتها به کار می رفت و پدرم دوست داشت ـ ولی اصرار نمی کرد ـ که ما هم یاد بگیریم. من نوشتن و خواندن آن را فراگرفتم ولی آموختن چهار عمل اصلی با آن مصیبت بود. برای من جمع و تفریق و ضرب و تقسیم به روش جدید و با استفاده از اعداد متعارف آسان تر بود. نمونه ای از این خط محاسباتی را که به جای ارقام معمولی به کار می رفت در زیر می بینید:

    او مرید سعدی بود و عقیده داشت آنچنانکه وی خود در بوستان گفته:
    سخنهای سعدی مثال است و پند بکار آیدت گر شوی کاربند
   خود بیشتر در "بوستان " می خواند اما ما را آزاد می گذاشت که به "گلستان" سری بزنیم و اگر چیزی دستگیرمان می شود "طیبات" را هم بخوانیم.
    این عوامل و شرایط موجود در خانه، من و برادرم را چنان به کتابخوانی علاقمند کرد که وقتی دو نفری در اصفهان به مدرسه می رفتیم و بایستی به شدت مواظب دخل و خرج و پاسخگوی هزینه های اضافه باشیم از هزینه ی خوراک می زدیم و کتاب کیلوئی (کتاب کیلوئی پنج تومان) می خریدیم و می خواندیم. ادبیات ما هم به همین دلیل و شاید آموزشهای توأم مدرسه و خانه و مکتب که پایه ی اصلی کسب مهارت ما در کتابخوانی بود چنان تقویت شد که در میان شاگردان دبیرستان از این لحاظ سرآمد بودیم.
    همانگونه که در آینده خواهم گفت در اصفهان انشاهای مرا از دبیرستان هاتف به دبیرستان سعدی می بردند تا به جای نوشته های خود جا بزنند. عجب معروفیتی! حیف که دولت مستعجل بود.

    آموزش های دیگر
    آموزش های خاص آخرین معلم دبستانم (آقای آقاجانی) که قبلا عکس او را دیده اید هم بی تأثیر نبود. ما را وادار می کرد اشعار پروین اعتصامی و حافظ را حفظ کنیم و از بخش های آسان تر کلیله و دمنه برای ما املا می گفت. هم او بود که کتابهای داستان ساده و آموزنده را که مدتها در دفتر مدرسه خاک می خورد به من می داد بخوانم و بعد می پرسید چه نتیجه ای از هر داستان گرفته ام. از یکی از داستانها نتیجه گرفته بودم که خوردن تخم مرغ و سبزی برای بدن مفید است!
    از ورزش غافل نشویم. گاهی پیاده روی و گردش گروهی در اطراف تا دیزی کوه و اکتشافات همراه آن در عصرهای پنجشنبه جور می شد. جنگهای کودکانه و زور آزمائی های قهرمانانه هم جزئی از آن بود. من در راه دیزی کوه یک کشتی تاریخی ـ و دوستانه ـ با یکی از بچه ها گرفتم که نمی دانم چرا هنوز در خاطرم هست. لذتبخش تر از همه، دویدن به دنبال دایره ی خالی (رینگ) دوچرخه بود. هر کس دستش به دهانش می رسید یک دایره اختصاصی داشت که با مهارت آنرا از راههای پر پیچ و خم به پیش می برد. اگر دایره نبود ما نیمی از فرمانهای مادر را که بردن پیغام برای این و آن بود بر زمین می گذاشتیم.
    آقای آقاجانی برای بازی های دسته جمعی که بسیار لذتبخش بود ما را به جا خرمن های درقلعه اطراف ساختمان بهداری می برد. خود با آقای دکتر در سایه دیوار بهداری می نشست و بازی ما را هدایت می کرد. اولین درسهای فوتبال را هم که چگونگی استاپ سینه و پا و بالا آوردن توپ با روی پا و هد زدن وتعیین جهت توپ برای شوت کردن بود به ما یاد می داد. بیشتر در همان حیاط کوچک مدرسه. در سال 1337. باور نمی کنید؟!

sadeghia2001@yahoo.com


88/10/2::: 1:28 ع
نظر()