آبادگرانِ ویرانگر
فرض کنید شخصی 30 سال پیش، وقتی که یک جوان 20 ساله بود از حسن آباد رفته و حالا در پنجاه سالگی از مسافرت طولانی خود برگشته است. از ابتدای ورودی شهر گرفته تا داخل حسن آباد و منزلی که قصد دارد به آنجا مراجعه کند همه جا دچار تغییر و تحول شده است. او واقعاً شگفت زده می شود ـ خیابان کشی ـ آسفالت ـ فضای سبز ـ اداره جات ـ ساختمان های جدید ـ آب ـ برق ـ تلفن ـ وسعت شهر و ... واقعاً شهر پیشرفت زیادی کرده، خیلی خوشحال است و حیران از پیشرفت و ترقّی شهر. دارد در شهر می گردد و لذت می برد. اما !!! اما ناگهان سر جای خود می ایستد و به اطراف خود بیشتر نگاه می کند و دوباره در شهر گشتی می زند، گویا گمشده ای دارد. آری. او به دنبال چیست؟ سکوت خود را می شکند و فریاد می زند: کجاست؟؟؟ پس کجاست؟! هیچ کدام آنها سر جای خود نیست. چه بلایی بر سر آنها آورده اید؟ آنها خیلی با ارزش بودند. آنها در حکم شناسنامه و تاریخ شهر شما بودند. آنها تمام هویت و فرهنگ گذشته شما بودند. بُغضی در گلو دارد و دیگر حرفی نمی زند و من که شاهد حرف ها و رفتار او بودم، جلو می روم و می پرسم: همشهری عزیز، گمشده شما چیست؟ چه چیزی در این شهر از بین رفته؟ اگر می شود بیشتر توضیح دهید، چون ما جوانان، گذشته حسن آباد را به یاد نمی آوریم و فکر می کنیم که حسن آباد همیشه اینگونه بوده.
مقایسهی شهر حسن آباد با یک روستا در حفظ بافت قدیمی
او در جواب می گوید: در این چند لحظه دو احساس متفاوت به من دست داد، احساس خوشحالی و غرور از این همه پیشرفت و ترقی شهر که واقعاً باید قدردان و دعاگوی عاملان این پیشرفت ها باشیم و احساس دوم، غم و اندوه زیاد به خاطر از دست دادن آثار باستانی و قدیمی شهر که گویا اکثر آنها به طور کلی از بین رفته اند و نمی دانم شاید فقط تعداد انگشت شماری از این آثار باقی مانده. چه کسانی این آثار را از بین برده اند؟؟؟ آیا بهانه ی آنها، پیشرفت دادن شهر بوده است؟؟؟ مگر نمی شد با حفظ معماری های ارزشمند قدیم، قسمت های دیگر شهر را آباد کرد؟ پس شهرهای بزرگ چگونه پیشرفت کرده اند در حالیکه آثار خود را حفظ نموده اند؟
باز از او می پرسم ما جوان ها چیزی از آثار ارزشمندی که منظور شماست نمی دانیم، بهتر است آنها را نام ببرید. و او در جواب می گوید: این 30 سال و شاید کمتر، واقعاً مدت خیلی کمی بود برای نابود کردن این همه آثار ارزشمند. آه ای همشهریان عزیز؛
ـ روزی که من از حسن آباد رفتم، نزدیک به ده مسجد قدیمی با ایوان و شبستان های زیبا وجود داشت که می شد با حفظ قسمت قدیمی آن، مسجد را گسترش داد. اما حالا اثری از آنها نیست.
ـ روزی که من از حسن آباد رفتم، شهر شما دارای چند بازارچه ی نسبتاً بزرگ بود که دیگر اثری از آنها نیست.
ـ روزی که من از حسن آباد رفتم چند آب انبار کوچک و بزرگ وجود داشت و شاید آب انباری که در محله درب انبار وجود داشت در کل منطقه بی همتا بود، ولی ....
ـ روزی که من از حسن آباد رفتم، چندین حمام خزینه ای وجود داشت با معماری متفاوت که شبیه آن در بعضی از شهرها تبدیل به موزه شده ولی اثری از آن دیده نمی شود.
ـ روزی که من از حسن آباد رفتم چند آسیاب آبی و کهنسال وجود داشت که همه ی آنها به کلی از بین رفته و جای تعجب است که سنگ های عظیم آن چه شده.
ـ روزی که من از حسن آباد رفتم چندین برج و قلعه ی قدیمی وجود داشت مخصوصاً برج های دوقلو (برج های جفتی) که معروف بودند بسیار دیدنی بود. اما ...!!!
ـ روزی که من از حسن آباد رفتم تعداد خانه های قدیمی و ارزشمند خیلی زیاد بود. خانه هایی با جلوخان و دالان هشت ـ بالاخانه هایی با صفا ـ بادگیر و ...
همه اینها که از بین رفتند اما من شنیده ام در زمانی که حسن آباد دارای بیشترین با سواد و تحصیل کرده است و در زمانی که تمام دنیا همه ی سعی خود را به کار برده اند که از فرهنگ و تاریخ خود محافظت نمایند، عده ای از همشهریان با سواد ما در حال ریشه کن کردن زبان و گویش بسیار قدیمی و با ارزش خود هستند. زبانی کهن که بازگو کننده تاریخ و هویت مردم منطقه است. آیا آیندگان شما را سرزنش نخواهند کرد؟ و آیا در آینده دوستداران فرهنگ و تاریخچه ی شهر و محققان و همه مردم از ما به عنوان « نسل ویرانگر» یاد نخواهند کرد و آیا واقعاً نمی شود با حفظ فرهنگ و زبان و تاریخ شهر خود همگام با دنیا و جهان متمدن، پیشرفت کرد؟ پس شهر و کشورهایی که بزرگتر از این شهر هستند چگونه پیشرفت کرده اند در حالیکه آداب و رسوم و فرهنگ خود را محافظت می نمایند؟؟؟
در دفتر زمانه فتد نامش از قلم هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت
در پیشگاه اهل خرد نیست محترم هر کس که فکر جامعه را محترم نداشت
(فرخی یزدی)
هر چند ما برای این متن، شخصی را فرض کردیم، اما همه بزرگان ما به یاد دارند آنچه را که خواسته یا ناخواسته با دست خود از بین برده اند. راستی ما تا چه حد در راه حفظ میراث گذشتگان تلاش نموده ایم؟؟؟
حسن طاهر ـ زمستان 1388