دَسکِردُوک، یادِگاری اِزَّه
دستجردوک یادگار دیروز
عبدالجواد صادقی
قالب شعر: مسمّط مسدّس
رُو دَسکِردوک شُمالی خَاش دِوَرتو
نِمآ صَحرَاش، مِثی اُفتُو پَرَستُو
در دستجردوک نسیم خوشی (در فضا) پیچیده است
نمای صحرایش مانند آفتاب پرست است (هرفصلی رنگی دارد)
بِرَا، وازُو هَمِش تَا شِو وَاگَرتُو
تُُمی نامِردی، ایش یآییش نَوَرتُو
در ها همیشه باز است تا شب دوباره بیاید
تخم نامردی در هیچ کجای آن نیفتاده است
طِرَف صَحبَا، هَمِش بُو آش دِوَرتُو
خُدا، حِسّی لَطیفیش اَنگَارهیش تی
نزدیکی های صبح همیشه بوی آش{اش سنتی} به مشام میرسد
گوئی خداوند حس لطیفی به آن داده است
دَارین مَردُم، دِلَایی پآکُ صآفی
تِمُوم شون، با حَیا وُ عَقلی کآفی
مردم آن دلهای پاک و صافی دارند
همه انها باحیا و دارای عقل کافی هستند
هَمِه کآری، نی هین، اَهلی خِلآفی
نَشُنوَات، ایش زَمُونی حَرفی لآفی
همه آنها (مردمی) زحمتکشند واهل هیچگونه خلافی نیستند
و هیچ موقع حرف لافی نزده اند
یَه وَختی، پیش یُووَ یَگ اِختِلافی
وَلی گَرتی بَدی دیم شُن، نِه نیش تی
در بعضی مواقع اختلافی پیش می اید
ولی گرد بدی روی آنها ننشسته است
رُو صَحرَا رَعیِتَا گَندُم کَاریندَه
خُ کَارمُن شُن، رُودِی بَرکََت هَاریندَه
در صحرا کشاورزان گندم میکارند
و با کاشتن شان به آبادی برکت می آورند
خُ صُوتی چُوپُُّنَا، گَلَه چَاریندَه
خُ دِل لَبَّا فَا لبَّافی کِریندَه
با صدای چوپانان گله می چرند
و لباف ها با دلشان لبافی میکنند
جَنَا، کُنجی کی یَه، قَالی بُفیندَه
زِ، گَرمی یی صَفآشُن چلَّه بیش تی
زنها درخانه قالی می بافند
از گرمی صفایشان زمستان رفته است
جَوُنَاش، رُستَمیندُ اَهلی ایمُون
دَارین رُوحی بِلََندُ جِسمی پُر جُون
جوان هایش مانند رستم و اهل ایمانند
دارای روح بلند و جسم قوی هستند
وِچِهُ وآرُش، پِیی دَرسیندُ قُراُن
صَفآیی پیرِمِردَاش مِثلی وآروُن
بچه هایش در پی درس و قران هستند
صفای پیرمردانش مانند باران است
رُو تآبَسُّن، هَانینگیندَه رُو اِیوُن
هِمیشَب تِلگِه اُفتُو پیری، نیش تی
درفصل تابستان روی ایوان می نشینند
همیشه در آفتاب پیری نشسته است
دَارُو گِودالی اِسمُش گآرِبِدَه
اَگِر رُو دِی نَبُو، بَمِرتی گُردَه
خندقی دارد که نامش گاربرده است
اگر در آبادی نباشد کمر ده مشکند
دَارین کَرکَاش، هَمِش تُخمُردُزَردَه
هَمِه بُرجَاش، مِثی نَخشی رُو پَردَه
مرغ هایش همیشه تخم مرغ دو زرده دارند
برج هایش مانند نقش روی پرده است
دِزآرَاش، آسِمآنیّ یووُ هَردَه
رُو، دیم بُن خَال کِرَه، اُشتُرهَانیش تی
دیوارهایش آسمانی و کج است
روی بام گوئی شتری نشسته است (بام های گنبدی شکل)
نِزیکی عَیدَا، بَارگُوشتِه هَاریندَه
رُوهَرسَال آخِرُش، چِش جینَه، هیندَه
نزدیکی های عید "بارگوشته " (گندم بو داده) می اورند
درآخرهرسال"چش جینه" (سنتی قدیمی که درچهارشنبه آخرهرسال انجام می شود) می آیند
رِو رُوجَه، جِرجِرُنّی هِی یَا، شیندَه
مَحَرَّم گُ یُووَ، دِرَه گیریندَه
در ماه رمضان به" جرجرونی" (سنتی قدیمی که در شب بیست وهفتم
در ماه محرم عزاداران امام حسین دوره میگیرند ماه مبارک رمضان انجام می شود) می روند
جَوُنَا دِوری هَم قُراُُن خُونیندَه
خُ نوری پنج تَن تاریکی کیش تی
جوان ها دور هم قران می خوانند
و با نور پنج تن تاریکی رفت
همراه: 09139595448