نازک مخمل آتشین
سراینده: عبدالجواد صادقی
گُل هدیه ای از طرف خداوند است برای انانکه با چشم دل، زیبائی های خلقت را می نگرند. شعر زیر توصیف این هدیه الهی است.
قالب شعر: مسمّط مسدّس
این که میبینم خطی از نقش بی مانند اوست
نقش بندی، جوهری افشانده بر نرمینه پوست
چهره ای زیبا و نازک خوشگل و شاداب روست
مینوازد دیده را چون، رنگ رخسارش نکوست
گِرد خود عنبر فروزد ، این نهالی مشک بوست
خوشتر و زیباتر از گُل ، کس ندیده در جهان
رنگ و بوئی دلربا ، می جوشد از یک دانه ای
طرح و عطرش یک نفس عاقل کند دیوانه ای
لایه ها در هم تو گوئی هر کدامش خانه ای
خانه ها چون گسترد ، گردد زمین گلخانه ای
شاهدی ، گویا زند زلفان خود را شانه ای
آب ، گویا آتشی سوزنده دارد در میان
چون نگاری سرخ رو، با ناز رویش باز کرد
صد نگهبان مسلح ، کار خود آغاز کرد
بلبل از دیدار رویش گرد او آواز کرد
شبنمِ رویِ لبش ، زیبائی اش ممتاز کرد
از سفید و آتشینش ، مرغِ دل پرواز کرد
در تماشا ، گویی یا ، معنا نمی یابد زمان
بافته ، خیاط ماهر ، مخملی با آب و خاک
رویِ آن رنگین کمان، پشتش چو ماهی تابناک
حیف! هر زیبا نگاری ، زود میگردد هلاک
جایِ او روید، دو زیبا نو عروسِ سینه چاک
سبزپوشان ، بر عروسان جان دمند از نورِ پاک
وصفِ زیبائیِّ گُل حقّا نگنجد در بیان
باز میگویم که در زیبنده گی یکتاست این
شاهِ زیبا چهره گان ، زیبا تر از زیباست این
مرحمی بر،چشمِ خسته چون نکوسیماست این
در بهشتی کردن این خاک ، بی همتاست این
گر چه پا در گِل بُود ، از آسمان برخاست این
این که میبینم خطی از نقشِ بی مانند آن