صَحب نَگَرتو
(صبح نشود)
شالا اَمشوُ خُودا یا صَحب نَگَرتو!
ای خداکاش امشب صبح نگردد
یون گو ی رون بی شا مشکا واگَر تا یَ
این که از این طرف رفت کاش بر می گشت
خا شو چغَد اَمشو صحب نَگَرتو
چقدر خوش است که امشب صبح نشود
مرداد ماه 1387
کویرم کردی
با غم هجر اسیرم کردی
از وطن دور وغریبم کردی
خرم و شاد به عشقت بودم
از طرب خشک و «کویرم» کردی
اسفندماه 1386
تک بیتی
در «کویر» مو زابر کرمت نیست خبر؟
فرقت دیدن رویت به دلم کرده شرر
تیرماه 1388
آتش عشق
زده عشقت چنان آتش به جانم
که خاکستر بمانده از نشانم
اگر روزی دوباره زنده گردم
به راه عشق توجان می سپارم
فروردین ماه 1389