قطعه
قصه ی پر کشیدنت هر که شنید پر کشید
جام فراق و درد را هر که چشید سر کشید
حسن جان!: واکنون دو بهار از آن خزان تو می گذرد، دو سال است که بدون تو بودن را تجربه می کنیم و آدمی در این سرای گذر چه می داند که چه پیش می آید او را ؟!
همین قدر بس که شایسته است راضی به رضای دوست بود که هر چه از دوست می رسد نیکوست .
وقتی به یاد گذشته هایت و زندگیت،که بسان عمر پرستو کوتاه بود می نگرم دو چیز از جمله خصلت هایت بیشتر مرا مجذوبت می کند یکی این که هیچ دلبستگی به این دنیا نداشتی گویا دوست نداشتی که اندوخته ای برای خودت ذخیره کنی همیشه دوست داشتی دست دیگران را بگیری در حالی که دست خودت هم پر نبودو مصداق این بیت است که :
قرار در کف آزادگان نگیرد مال
نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال
و دیگر این که نسبت به دیگران بسیار مهربان بودی و هیچ کینه ای از کسی در دل نداشتی هر وقت بی مهری از کسی می دیدی این جمله ات را به یاد می آورم "ولش "
در جوار رحمت حق آسوده خاطر باش و مورد شفاعت چهارده معصوم پاک انشاالله
و این قطعه را تقدیم روح تو می نمایم
حسن جان!
تو آخر شکستی دل نازکم را
نگفتی که این دل به تو دیر گاهیست
پیوند نزدیک دارد
...
و اکنون من و
شاخه ای از گل
خاطرات قشنگت
شادی روح تمامی مومنین و مومنات چهارده صلوات هدیه فرمایید
با تشکر سید علی طباطبایی خردادماه 1389
Amooali57@yahoo.com