بعثت
ابوالحسن صادقی
هستی درخشان گشته از انوار بعثت
بلبل غزل خوان بر گل و گلزار بعثت
نور نبوت منجلی بر قلب احمد
شد سینه اش گنجینه ی اسرار بعثت
صوتش طنین انداز شد در گوش هستی
چون زد بر " اقراء " نغمه ای از تار بعثت
تا مصطفی لرزان شد از خوف الهی
ناخوانده مکتب خوانداز گفتار بعثت
آمد ندا از سوی حق خیز ای " مدثر "
برگیر و بر خوان بر بشر طومار بعثت
مولا علی( ع ) شد اولین آئینه دارش
یعنی ولایت شعری از اشعار بعثت
ایمن بود از ظلمت جهل و تباهی
هر کس که دارد تکیه بر دیوار بعثت
خرم ( کویر ) دل شد از نور رسالت
تا گشت حول عالم آن پرگار بعثت
تیرماه 1389