معضلی خطرناک در حسنآباد
دوستمان «الهی» که روحیهی نقّادی داره، این بار معضلی بسیار مهم در حسن آباد را به نقد کشیده. قابل ذکر است که گاهی دیده می شود همینکه کسی دست به فعالیتی می زند، معضلی بزرگتر مثل اعتیاد را به رخ او می کشند. باید توجه داشت اگر کسی نمی تواند با اعتیاد مبارزه کند، دلیل نمی شود که کار دیگر مثل دعای توسل را هم برگزار نکند. هرچند چنین برنامه هایی نوعی فعالیت فرهنگی برای مبارزه با این معضلات به شمار می روند. جوانان و نوجوانانی که اهل اینگونه مجالس هستند کمتر دچار اعتیاد و امثال آن می شوند.
بعضی وقتا آدم نمیدونه چی بگه و به کی بگه!!! نمیدونم تا حالا برای شما هم پیش اومده یا نه، بخوای یه حرفی بزنی و ندونی و نتونی چه جور شروع کنی. فقط میتونم بگم: خدا لعنت کنه باعث و بانی و حامی و ... (الهی). اینطور که قدیمیا میگن یه روزی تو حسن آباد تعدادشون به اندازه انگشتای دست هم نبود ولی حالا چی؟؟؟!!! نه میشه نگفت و نه میشه گفت!!!
اگه طرف حسن آبادی باشه میفهه کجا چه خبره ولی حیف که کسی کاری نمیکنه. من سعی میکنم اولشا بگم، دوست دارم دوستای دیگه هم تو قسمت نظرات، تنهام نذارند و ادامه بدند.
تو حسن آباد عزیزمون که تقریباً همه میدونند که کی میاره، کِی میاره ، با چی میاره ، از کجا میاره و کیا هم مشتریشن و کجا میکشند و ... ولی تعجبش از اونجاست که چرا هیشکی کاری نمیکنه، چرا هیشکی صداش درنمیاد، چرا هیشکی نمیبینه داره چی میشه و ...؟؟؟!!! البته باید بگم اولش اعتیاده، بعدش هزار جور فساد دیگه که میخوام نگم ولی خُب میترسم دوزاری بعضیا کج باشه. من میشناسم، شما هم حتماً میشناسید، جوونا و نوجوونایی که کنار خیابون به دیوار و تیرهای چراغ برق لَم دادن و حال ندارند تکون بخورند. یارو تو آفتاب داغ نشسته و حال نداره پاشه یه متر اون ورتر تو سایه بشینه و منتظره که سایه بهش برسه (خدا به فریاد همه برسه ـ الهی).
البته اینا رو ما میبینیم و اونایی که باید ببینند یا میگن نیست یا ندیدند. شاید تو این چند سال زیاد شنیده باشید که چرخ و موتور فلانیا در خونه دزدیدند، کپسول گاز فلانیا تو دالون خونه بردند و ... البته این مال وقتیه که طرف هنوز حال داره رو پا خودش راه بره اما خُب اینایی که ما میبینیم، اگه خودشونا هم ببرند دیگه نمی فهمند. (چون میخوام مطلب کشدار نشه و خسته کننده نباشه بیشتر توضیح نمیدم تا اگه مدیر محترم وبلاگ صلاح بدونند از نظرات دوستای دیگه هم استفاده بشه)
تا اینجا هم زیاد بد نیست و میشه یه کاریش کرد. نمیخواستم بگم ولی نمیشه نگفت؛ چند وقت پیش از یکی شنیدم که میگفت ... (خیلیا میدونن ولی حیف که اونا که باید بدونن، گوشاشون سنگینه) نمیخوام خدای نکرده به کسی توهین بشه و غیبت کسی بشه ولی خوبه به جا اینکه عصر پنج شنبه باند و اکو رو سر هم سوار کنند و تا نصف شب ((یا وجیهاً عند الله)) بگن، یه تابی تو خیابونا بخورن و ببینن داره چی میشه. دلمون خوشه داریم کار فرهنگی میکنیم، اینم من میگم ولی شما نشنیده بگیرید؛ نتیجه ی کارای فرهنگیمون اینه که طرف که دست تو جیبش میکنه پاکت سیگار یا فندکشا دربیاره، چند تا کارت رنگ و وارنگ از جیبش میفته... (البته اینجاشا یکم یواش بخونی، اگه نخوندیم ناراحت نمیشم) خُب دیگه کار فرهنگیه، طرف جوونه، ایشالّا کم کم هدایت میشه (الهی). ولش کن داره طولانی میشه، تا خودمونا گرفتار نکردیم تمومش کنیم.
خلاصه، این اوضاع حسن آباد امروزه و ما هم باید بشینیم و نظاره کنیم و به قول بعضیا سفت کلاه خودمونا نگه داریم. ولی خُب نمیشه امر به معروف و نهی از منکر نکرد که، میشه؟ حالا شاید اینجوریم اثر داشته باشه (امیدوارم). خیلی حرف واسه گفتن دارم و داریم ولی بیشترش خطرناکه.
سعی میکنم مطلب بعدی در مورد حسادت تو حسن آباد باشه البته بیشتر سعی میکنم که به کسی برنخوره و غیبت کسی هم نشه (ایشالا).
خدا از سر تقصیرات همه بگذره ـ الهی.