پوریای ولی
سید علی طباطبایی
الان در لحظه ی سحرگاهان و در آستانه ی عید سعید فطر واقعیم. این عید را به تمامی دوستان تبریک گفته و برایشان آرزوی موفقیت و شادکامی داریم و قطعه ی زیر را به آن ها تقدیم می دارم:
بشنو یک حکایت از تبار اهل دلی سرگذشت قهرمان پوریای ولی
مرد غیرت، مرد ورزش و ایمان آن که مانده ست قهرمان جاویدان
در مصاف کشتی، مرد اول بود نام او بارها صدر جدول بود
از قضا نوبت جوانی شد موسم ثبت قهرمانی شد
جارچی، جار می زد آدینه نوبت یک مصاف سنگینه
همه جا، خانه و کوچه و بازار نقل محفل شد این زمان قرار
پوریا چون میان کوچه رسید یک صدایی شبیه ناله شنید
کاسه ای آش نذر فرزند است که مرا آن یگانه دل بند است
چون قرار است روز آدینه برساند به من نوید دیرینه
کاسه ای آش پوریا برداشت لب فرو بست زان چه در سر داشت
روز آدینه آمدند هردو جوان در مصافی که رو کنند ، قدر و توان
پوریا گرچه قدرتش والاست گوشه ی چشم او به آن بالاست
ای خدا گرچه ضرب شست او دارم شادی مامش آرزو دارم
در درونش این سخن فریاد کرد "عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد"
شادی ایزد است شادی دل ای خوشا مرام وادی دل
چو رسانید پشت پوریا به زمین به دعا رفت دست اهل یقین
به زمین و زمان، نام او جاری ست آری این رسم، رسم دل داریست