تولد هشتمین امام(ع)
حسین مهروی
تا بدامان رضا دست تولّا زده ام پشت پا بر حرم و دیر و کلسیا زده ام
تا غلام سر کویش شدم از گرمی شوق مسند فخر بر ارکان ثریا زده ام
نام نیکوی رضا صبح و مسا می خوانم من بنام خوش او ساغر مینا زده ام
بامدادان که زمنزل بنهم پای برون بتولای رضا راه به هر جا زده ام
تا به سرچشمه ی خورشید زنم بال و پری همچو پروانه به سرمنزل عنقا زده ام
تا زحیدر صفتی راه بگیرم روزی سالها خیمه چو مجنون بر صحرا زده ام
تا شدم شیفته ی یوسف کنعانی خویش طعنه بر کوتهی عقد زلیخا زده ام
مادرم شیر محبت به ولایت دادست حب اولاد علی بر دل شیدا زده ام
بامیدی که شوم جرعه کش میکده اش بر در میکده عمریست که مأوا زده ام
هشتمین ماه که دوشینه پدیدار آمد مژده تهنیت نجمه و موسی زده ام
گوئیا یوسف کنعان سوی مصر آمده است کاین همه شور و شعف بر دل شیدا زده ام
چون به سرمنزل باقی روم از دار فنای شادکامم که از این میکده مینا زده ام
در قیامت که من دل شده بی مأوایم سایه لطف رضا مسکن و مأوا زده ام
مهروی شیفته ی نام نکوی تو رضا بتولای تو من دست تولا زده ام