به نام خدای مهربان
عاقبت زلف دلم را گره بستم به نجف
زهی این شور و شعفف ، زهی این شورو شعف
ای بسا ناله ی جان کاه که در دل کردم
عهد ها با دل خود بستم و باطل کردم
کو به کو گشتم و آواره و خونین جگری
سهم من خون دلی بود که حاصل کردم
عاقبت زلف دلم را گره بستم به نجف
زهی این شور و شعفف ، زهی این شورو شعف
مدتی رفت که این قفل غمم باز نشد
کار من در پس ایام بسی ساز نشد
موسم گل بشد و نغمه ی پاییز دمید
بلبلی در چمنم هیچ هم آواز نشد
عاقبت زلف دلم را گره بستم به نجف
زهی این شور و شعفف ، زهی این شورو شعف
بر هرکس که ببردم سری از حاجت خویش
گره ای سخت بر آن بست و بینداخت به پیش
این دل از همرهی بی صفتان هیچ ندید
که شوند گاه عمل جمله گدا و درویش
عاقبت زلف دلم را گره بستم به نجف
زهی این شور و شعفف ، زهی این شورو شعف
منم و دست نیاز دم به دم
تویی و جود و سخای صف به صف
ای دو صد شکر و طرب ، که رسیدم به هدف
اشفعی شاه نجف ، اشفعی شاه نجف
عاقبت زلف دلم را گره بستم به نجف
زهی این شور و شعفف ، زهی این شورو شعف
التماس دعا