سید حسن فاطمی
این روزها مصادف با شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) و یاران باوفایش است. آشنایی با تاریخ عاشورا به روشنی نشان می دهد که شهدای کربلا مقامی بس عظیم و دست نیافتنی دارند. شهدای عزیز ما در دوران جنگ نیز مقامی والا دارند اما مقام شهدای کربلا با شهیدان جنگ قابل مقایسه نیست. متأسفانه گاه شهدای جنگ را بگونه ای همراه شهیدان کربلا ذکر می کنند که گویا تفاوت چندانی میان آنها نیست. واعظان و مداحان عزیز باید مراقب حد و مرزها باشند.
به منظور آشنایی با شرایط حاکم در کربلا و آگاهی از اینکه یاری رساندن به امام حسین(ع) کاری بس دشوار بود، متن زیر را تقدیم می دارم.
مقام شهدای کربلا
به نظر میرسد اگر فضیلت شهدای کربلا صرفاً به دلیل خبر داشتن از مرگ باشد، کسانی که عملیات شهادتطلبانه انجام میدهند، باید دارای همان مقام باشند. در حالی که کسی این را نمیپذیرد. آگاهی از مرگ، تنها یکی از اموری است که مقام آنها را بالا برد و باید موارد دیگر را نیز جستجو کرد.
اهمیت حرکت امام تا پیش از عاشورا با عقل بشری قابل درک نبود و معلوم بود سرانجامش مرگ است. لذا شخصیتهای برجستهای چون: ابنعباس، محمد حنفیه، جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خُدری و فرزدق امام را از این قیام، باز میداشتند و عاقبت وخیم را گوشزد میکردند.
امام در مقابل سفارش آنها یا جواب نمیداد یا جواب او نوعاً استدلالی نبود. خلاصهی برخی پاسخها چنین است: بهتر از تو میدانم که کشته میشوم؛ هرچه قضای الهی باشد محقّق میشود؛ برنمیگردم؛ اینها نامههایشان است؛ حرکتم به امر خدا و رسول او است؛ به کوفیها وعده دادهام؛ دیگر تصمیم خود را گرفتهام.
پاسخهای امام نشان میدهد حضرت چیزی در سینه داشت که نمیخواست به زبان آورد یا اینکه دیگران نمیتوانستند درک کنند. امام فلسفهی قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر اعلام کرد؛ اما برای همه قابل درک نبود حرکتی که سرانجامش مرگ خود و اصحابش است، چگونه منشأ امر به معروف و نهی از منکر میتواند باشد؟
با اینکه توجیه سیاسی همهپسند تا پیش از عاشورا وجود نداشت، امام بیعت با یزید را نپذیرفت و نه تنها جوّ جامعه با امام نبود، بلکه به عکس، این قیام، بینتیجه تلقّی میشد.
شهدای کارزارهای دیگر، از جمله شهدای جنگ ایران و عراق، استدلال و منطق مورد پسندشان، آنان را به میدان شهادت میکشاند؛ اما تا پیش از عاشورا استدلال همهکس فهم برای این حرکت وجود نداشت بلکه به عکس، این قیام، ناموفّق و بیجا تلقّی میشد و تقریباً همه میدانستند که پایانش مرگ است و تبلیغاتی به نفع امام نبود. بعید است شهدای کربلا تصور میکردند که پس از شهادتشان این همه مورد تجلیل قرار گیرند. خفقان در آن زمان به حدی بود که شاید تصور میکردند کسی حتی جرأت دفن بدنهای آنها را پیدا نکند و برای همیشه فراموش شوند و حتی مورد مذمت دیگران قرار گیرند. آیا در زمان جنگ ایران و عراق چنین وضعیتی بود؟ شهیدان کربلا به دنبال فلسفهی قیام نبودند بلکه تنها چیزی که آنان را به حمایت واداشت، تعبّدشان به حضرت بود. خواه خودشان درک کنند امام چه میکند و خواه درک نکنند و خواه جوّ موجود، قیام حضرت را تأیید کند یا نکند. اگر امام برمیگشت همهی آنها برمیگشتند؛ اگر امام بیعت میکرد همگی بیعت میکردند. اگر... .
لذا تا آنجا که سخنان و رجزهای شهدای کربلا را دیدهام، آنها نمیگفتند: ما برای مبارزه با یزید یا با ظلم یا برای امر به معروف و نهی از منکر میجنگیم؛ بلکه میگفتند: ما خودمان را فدای امام میکنیم. چنین روحیهای حتی در میان نوع اصحاب پیامبر(ص) و امام علی(ع) نبود. در جنگهای پیشین، پیامبر و امام علی اصحاب را به نبرد دعوت میکردند؛ اما در این قضیه نه تنها امام اصحابش را در شب عاشورا تشویق به نبرد نکرد بلکه بیعت خود را برداشت و اختیار را به آنان سپرد و شکست ظاهری را گوشزد کرد.
عقل عادی اقتضا میکند حال که شکست مسلّم است و دشمنان، تنها در صدد دستگیری یا شهادت امام هستند و از دست اصحاب کاری ساخته نیست و از سوی دیگر خود امام هم اجازهی ترک میدان را داده، دیگر لزومی ندارد خود را به خطر بیندازند و اگر جان خود را حفظ کنند، میتوانند راه امام را ادامه دهند. اما اصحاب توجهی به این امور نداشتند و کشته شدن را ترجیح دادند.
دو گروه از دوستداران اهلبیت(ع) امام را یاری نکردند: یک عده ترسوها و آنان که وابستگی مادی داشتند و گروه دیگر کسانی بودند که نه ترسو بودند و نه دلبستگی به دنیا داشتند اما اوضاع را تجزیه و تحلیل، و سبک و سنگین میکردند و با مصلحتاندیشی و با قاضی کردن کلاهشان میخواستند کارها را انجام دهند. کسانی به یاری امام شتافتند که اهل این حرفها نبودند. به عبارت دیگر عاشقانه و مجنونوار دنبالهرو امام شدند.
جالب است یکی از اصحاب به نام ضحّاک بن عبداللّه در میدان جنگ وقتی دید تنها اهلبیت امام و دو نفر دیگر زنده ماندهاند، کاملاً ناامید شد و از سیدالشهدا(ع) اجازهی ترک میدان گرفت. حضرت به او اجازه داد و او از میدان جنگ گریخت. شهدای کربلا می دانستند اگر هرکدامشان چنین درخواستی داشته باشند امام به آنها اجازه میدهد اما آنها چنین نکردند.
پس از عاشورا بود که معلوم شد امام و یارانش با شهادت خود بهترین مشعل هدایت شدند. اگر آن فداکاریها نبود، مسلماً اسلام از نظر رشد و شکوفایی در وضعیت فعلی نبود.
کسانی که میپندارند اگر در آن زمان زندگی میکردند، جزء اصحاب حضرت بودند، اگر به خوبی نکتهی فوق را دریابند، متوجه میشوند که این پندارشان نادرست است و خدا را سپاس میگویند که در آن زمان نبودند. چنین نیست کسی که برای امام حسین(ع) چند قطره اشک ریخت و حتی غش کرد، اگر در آن زمان بود جزء اصحاب حضرت میشد.
یاری نکردن عدهای از شیعیان در قضیه عاشورا سبب تعجب برخی در زمان ما شده است. در حالی که اگر اینان آشنایی لازم با تاریخ را داشته باشند، باید از کسانی تعجب کنند که در آن موقعیت، امام را یاری کردند.