رسمه تو حسن آباد هم مثل بقیه ی نقاط ایران تو سیزده به در یابه اصطلاح حالایی ها روز طبیعت، مردم به دشت و کوه و دَمَن سر بذارند. خوب حسن آباد هم خوشبختانه کم صحرا و کوه نداره ولی اون قدیم ترها سیزده به در که می شد مردم یعنی بیشتر مردم فقط میرزاچی (مزرعه چی) را بلد بودند.
میرزاچی
میرزاچی در شمال حسن آباد و حوالی دستجرد واقع شده و قبل از اینکه خشکسالی های اخیر و بشر تخریب گر خرابش کنه جای نسبتا سرسبزی بود. یادمه وقتی می رفتیم بازیهای محلی مثل تخم مرغ جنگی، کهه چاله (بازی چاله) کهه گو (نوعی چوگان بازی) البته بدون اسب و یه بازی محلی به نام محن گاکیmahan gaaki هم اونجا توسط جوونا انجام میشد.
عشق به دوربین عکاسی
چیزی که برا من خاطره هست تو این سیزده به درها سالی بود که رفته بودیم اونجا و یه نفر از بچه های حسن آباد یه دوربین پولاروید یا دوربین فوری داشت و به اصطلاح عکس فوری می گرفت. درست یادمه ده تومان میشد هر عکس فوری که خوب اون وقتا مبلغ خیلی زیادی بود. منم که از همون زمونا شیفته ی عکس و عکاسی بودم و داشتن یه دوربین از رویاهای دست نیافتنیم بود. یه دل نه صددل عاشق یه عکس گرفتن تو سیزده بدر در دامان طبیعت شدم.
رسیدن به معشوق در سیزده بدر
طبق معمول اصرار و گریه از من و انکار از والدین شروع شد. سیزده بدر را برا خانواده به نحوست واقعی کشوندم با غرو لُندو گریه. خیلی گریه کردم تا اینکه یکی از اقوام که باهامون اومده بود سیزده به دلش به رحم اومد و توافق کرد که ده تومن را به من بدهد به شرط اینکه تو اوقات فراغت برم خونه شون و معادل ده تومن قالی ببافم. خوب راه حل خوبی بود. به آرزوی خودم رسیدم و خودم را در یک قدمی اولین عکس دیدم.
اولین عکس
چشمتون روز بد نبینه تا عموی بنده فهمید که قراره بنده یه عکس داشته باشم فرزندش را که چند سالی از من کوچکتر بود تو بغل من گذاشت تا باهاش عکس بگیرم. چاره ای نبود. اولین عکس را گرفتم ولی در جوار پسر عموی تحمیلی در بغل و البته با چشمهای پف کرده در اثر گریه ی زیاد. تو خاطرم هست که اون عکس را پای یه درخت سنجد گرفتم. یادمه مدتهای زیاد شاید یکی دوسال اون عکس را کنار یه آینه ی قدیمی تو خونه مون نگهش داشتم ولی بعدها پاره شد و گم شد و بدین ترتیب اولین عکس بنده که حدودا در ده سالگی گرفته بودم نابود شد و دیگه هم تا کلاس پنجم که به شهر (اصفهان) رفتم و عکس پرسنلی گرفتم هیچ عکسی ندارم.
و اما اکنون ...
بچه های حالا حتی از قبل از تولدشون هم به لطف تکنولوژی و سونوگرافی چهار بعدی عکس دارند. انها چه می کشند و ماها چه کشیدیم!!!
منبع: وبلاگ «خاطرات یک حسن آبادی»