سید حسن فاطمی
وقتی که مغازه داری در طرف شمال حسن آباد، بدون اینکه سراغ پدرم را بگیرم بمن گفت: «زونن پوت بر دستگردوک روبرو فلون دکان، دیم ساکو نیشتی او دارو کانادار واخروا» تعجب کردم. ندانستم او از کجا این را دانسته بود؟! چرا این خبر را بمن داد؟! مگر من از او سراغ پدرم را گرفته بودم؟!
باور درست بودن این خبر برایم سخت بود اما روز بعد، وقتی همراه پدرم هنگام رفتن به سرمزار، از قلعه گذشتیم، پدر به من گفت: «ازه بر ینن خسه بوم کاناداریم هگیت او وامخوا»
با شگفتی متوجه شدم که خبر آن مغازه دار درست بوده اما از کجا می دانست؟! آن زمان موبایل در دست مردم نبود. احتمال دادم شخصی با موتور یا ماشین هنگام رد شدن از دستگردوک، پدرم را در آن حال دیده و خبر را برای مغازه دار برده بود.
براستی، نوشابه خوردن چقدر اهمیت دارد که باید خبرش به آن سوی شهر برسد؟ اگر بنا باشد چنین خبری به آن سوی شهر برسد، خبرهایی که قدری جاذبه دارد چگونه خواهد بود؟ پس می توان حدس زد در چنین جامعه ای اگر راز کسی فاش شود با چه سرعتی در همه جا گسترش خواهد یافت!
متأسفانه یکی از روحیه های زشت در مناطق کوچک، فضولی و انتشار خبرهای دیگران است و همگان از این روحیه رنج می برند. بیش از همه کسانی اذیت می شوند که خودشان خبرها را پخش می کنند چون آنها بیش از دیگران، از چنین روحیه ای آگاهند.
جالب آنکه همان مغازه دار در وقتی دیگر به من گفت: مردم در اینجا خیلی فضول هستند. اگر من از قصابی گوشت بی چربی بخرم باید در پلاستیک مشکی بگذارم تا کسی نبیند و اگر گوشت پرچرب بخرم باز هم باید در پلاستیک مشکی بگذارم چون در هردو صورت، بعضی پشت سر انسان حرف می زنند!
یادآوری
این خاطره مربوط به چندین سال پیش است و خوشبختانه امروز سطح فرهنگ مردم در این شهر بالا رفته. امیدواریم این روحیه کاملا کنار گذاشته شده باشد.