ابوالحسن صادقی
ضرب المثل های الاغی
خِر خِرُو تا سَقَط شُو؛ خر، خر می ماند تا بمیرد.
خِری وای سَه هَه پُ نا چیشُو؛ خری که راه نمی رود منتظر هوش گفتن است.
هوش: واژه ای که برای ایستادن الاغ به کار می رود.
سُو واری خِری خوتُت کِرونَه؛ تو را سوار خر خودت می کنم.
خِرُش ماخا کِرتی پِی ایسارُش گَرتُو وَه؛ خرش را گم کرده، دنبال افسارش می گردد.
اَز بی خِری سُو واری چینَه بُو وَه؛ از درد بیخری سوار دیوار شده.
خِر شُو وَه خِرابی گُوشی گا وُ نیندَه؛ خر می ره خرابی گوش گاو را می برند.
خدا خِرش بیدی شاخُش اِی نَه تا؛ خدا خر را آفرید اما شاخ به آن نداد.
خر ناوُ نیندَه تا قصاب گِرتیند؛ خر را سر می برند تا قصاب بشوند.
ضرب المثل های بچهای
حَرفی راس اَزعَینی وِچَه کی یووَه؛ حرف راست از دهان بچه در می آید.
وِچِم وِچِه هو بِلِم جی بِلَه؛ بچه ام بچه است، بزرگم بزرگ.
وِچِه بازی گَرتَع؛ بچه بازی شد.
وِچِه حَلال زادَه داییش واشووَه؛ بچه حلالزاده به داییاش می رود. (شبیه داییاش است)
گود وِچَه گولُش بِتَه پَس؟ مگه می خوای بچه گول بزنی؟
حُکمی وِچَه حُکمی شاهُو؛ دستور بچه مثل دستور شاه است.
وِچِه گی نِکی؛ بچگی نکن.
هَرکی وِچِش کیَه خوش بَرمَه کِرُووَه؛ هرکسی بچه اش توخونه ی خودش گریه می کند.
وِچِه جی وِچِه ها قِدیم؛ بچه هم بچه های قدیم.
وِچِه تَرس نِش؟ بچه می ترسونی؟
آش پَخنونَه وِچِم رَع خاطِردِلی خوچِم رَع؛ آش رابه نیابت بچه ام می پزم برای دل خودم.
وِچِه مَرتَه پیش مون خُوسَه؟ بچه مرده را پیش من می اندازی؟
وِچَه وِچِش گُووَه؛ بچه، بچه را می خواهد.
یون وِچِه هونوت گُ بِزاندی بِلِش بِکی؛ حالا این بچه را که زاییدی بزرگش کن.
ضرب المثل های آتشی
هَمِه ای تِشا جیری سِری توهیسُو؛ همه ی آتش ها زیر سر تو است.
هیزمَه دیم تِش نَه نَه؛ هیزم روی آتش نگذار.
پا یون تِشون نَبو گَ را بیند؛ پای این آتش نمی توان گرم شد.
هَرکی هی تِش وِر اُشوا خوش دارُو وَه؛ هر کسی آتش طرف نان خودش می گیرد.
تِشی جیری عالی سِرو؛ آتش زیر خاکستر است.
هَمِه ای تِشا اَز گُوری تو وِرُسُّووَه؛ همه ی آتش ها از گور تو بلند می شود.
واج دِر واج کُووَه تِش دِر جاج کُووَه؛ صدا به صدا می رسد مثل آتشی که به بوته ی خار می افتد.
تِش بِه سِرُم دی گی را؛ آتش به سرم روشن شد.
تِش دیم تِش نَه نَه؛ آتش روی آتش نگذار.
ضرب المثل های خاکی
چِه خاکی رُو سِرُم کِرون؛ چه خاکی بر سرم بریزم.
خاکی عالِم دِوَتَه هُو؛ خاک عالم را الک کرده است.
گُودخاک جی رُو سِرُت کی بِش پیش کُپِه بِلَه؛ اگر می خواهی خاک هم بر سرت بریزی برو پای تپه ای بزرگ.
خاک رُو چِشات بِشُو شالا! الهی خاک برود در چشمانت!
تِلُت مِشتی خاک بِبُو شالا! الهی شکمت پر از خاک بشود!
ضرب المثل های مویی
می دِماغی آدِم گَرتُو وَه؛ موی دماغ آدم می شود.
می وِر ماس گیرُو وَه؛ مو را از ماست می گیرد.
یَگ میا پُو وُش دی ریش نَه دِروُ؛ یک مو از پدرش در او نیست.
یون میام رُو اَر سی بی وا نَه کِرتی؛ این موها را در آسیاب سفید نکردم.
زُو وُنوم میش کُو وَع؛ زبانم مو در آورد.
ضرب المثل های مرده ای
یَگ مَرتِش دُرُس نَه شُشُتی یُو؛ یک مرده را تا حالا درست نشسته. (یک کار را درست انجام نداده است.)
یون قَبرون خو سِرُش بَرمَه کِرَه مَرتَه رُوش نِه هیسُو؛ این قبر که سرش گریه می کنی مرده در آن نیست.
عَدِم بدبخت یا شِی مُرُووَه یا رُووِر؛ آدم بدبخت یا شب می میرد یا روز.
مَرتَه پیش مرده شور رُودَر واسی دارُو؛ مرده هم پیش مرده شور رو در بایستی دارد.
چَن عَزا هُو خُ مُردِه شُور جی زارُش یُووَه؛ چه عزایی است که مرده شور هم گریه اش می گیرد.
وِچِه مَرتَه دَسُّ پام خُوسَه؟ بچه مرده در دست و پای من می اندازی؟ (گریه و زاری الکی کردن است.)
مَرتَه خو نازوش واگیریند دِر خوش مِزُو وَه؛ اگر ناز مرده را بکشی به خودش میریند.
ضرب المثل های گوناگون
طِنافُش جیری بار بِکِشا؛ طناب را از زیر بار کشید. (از زیر کار شانه خالی کرد.)
بار سَنگی صَحرا، صَحرا وَرتابُو؛ بگذار سنگ صحرا در صحرا افتاده باشد. (هرچیزی سر جای خودش باشد.)
سَنگُش گُو سَنگ بَمِرُو؛ سنگ می خواهد سنگ را بشکند.
اَنوم پاش دِر سنگ نومی؛ هنوز پایش به سنگ نخورده.
چُوجی کیویری، کیویری خوشُش گُو وَه؛ گنجشک کویری، کویر خودش را میخواهد.
اَگه مُون کُورُن تو چِش نِدارَه؛ اگر من کورم تو چشم نداری؟
هِسُّت گُو هِسُّت هیتُنَه نیمِت گُو نیمَه؛ خشت بخواهی خشت می دهم. نیمه بخواهی نیمه.