فعالیت وبلاگ حسن آباد، گذشته و آینده
قسمت اول
سید حسن فاطمی
در مراسم رونمایی از کتاب «حسن آباد جرقویه» در تاریخ 23/12/1390 سخنانی ایراد کردم. به دلیل کمبود وقت، نتوانستم تمام آنچه در نظر داشتم بیان کنم. آنچه در ذیل می آید آن سخنان با اضافات است.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام علی سیدنا و نبینا محمد(ص) و آله الطاهرین.
در ابتدا لازم می دانم از شهرداری محترم حسن آباد و شورای گرانقدر اسلامی این شهر تشکر کنم که چنین مراسمی را تدارک دیدند. از همه ی حاضران تشکر می کنم. البته شاید تشکر من چندان بجا نباشد چون هرکس در این راه قدمی برداشته در راه ارتقای وطن خودش بوده. من گاهی پس از تشکر از دوستان صمیمی بخاطر همراهیهایشان در پیشبرد این فعالیت فرهنگی، تشکرم را پس می گیرم و تذکر می دهم که همه ی ما در حال خدمت به وطن خودمان هستیم. بنابراین، این همه تشکر از من در این مجلس گرامی، از جهتی چندان لزومی نداشت.
جالب آنکه در حالی شهرداری و شورای شهر از ما تجلیل کردند که بارها از آنها در وبلاگمان انتقاد کردیم و حتی در این کتاب نیز انتقاداتی به آنها داریم. این، حکایت از سعه ی صدر این عزیزان و صفای نفس آنها و ظرفیتشان دارد. حدس می زنم یک علت اینکه انتقادهای ما را به دل نگرفتند این باشد که ما غرض و مرض نداشتیم. آشنایی من با ساکنان حسن آباد به قدری کم است که از میان شصت نفری که در نگارش این کتاب دخالت داشتند تا پیش از این جلسه تنها چهره ی حدود ده نفر آنها را دیده بودم. تنها یک نفر از اعضای شورای شهر را، آن هم ده سال پیش دیده بودم. پس چطور می توانیم با غرض انتقاد کنیم؟ در این چند سال هنوز یک بار آقای محمود صادقی به من نگفته که کسی را بکوبیم یا از میدان به در کنیم و... ایراد گرفتن از نزدیکان و خویشان یک مسئول به روشنی نشانه ی مرض است.
در زمان راه اندازی وبلاگ حسن آباد جرقویه، برگزاری چنین مجلسی به ذهنمان خطور نمی کرد. بی تردید چنین محافلی گامی تأثیرگذار در ارتقای فرهنگ این دیار خواهد داشت.
جهش فرهنگی و شهرسازی
شواهد تاریخی نشان می دهد که اگر فرض کنیم کسی پانصد سال پیش به حسن آباد آمده بود و بار دوم پنجاه سال پیش اینجا می آمد، هیچ تغییر و تحول از نظر شهرسازی و ارتقای سطح زندگی مردم را نمی دید. اما کسی که سی سال قبل به حسن آباد آمده باشد و دیگر اینجا نیامده باشد و امروز بیاید بسیار شگفت زده می شود. اگر او را در ابتدای شهر رها کنی، خانه ی مورد نظرش را نمی تواند پیدا کند.
هربار که به این شهر می آیم، ارتقای محیط زندگی مردم و پیشرفت در شهرسازی برایم ملموس و محسوس است. امثال ما که در خارج این شهر زندگی می کنند پیشرفت ها را بیشتر از ساکنان دائمی متوجه می شوند.
در کنار این پیشرفت ها، شاهد پیشرفت فرهنگی مردم منطقه نیز هستیم. ده سال پیش که برای تدوین شجره نامه ی برخی سادات به این شهر سفر کردم افرادی حرف های نیشدار و کنایه آمیز می زدند و گاه سخنان تمسخرآمیز بر زبان می آوردند و لبخندهای تمسخرآمیز پرتاب می کردند. آن زمان خیلی تعجب می کردم چون نمی فهمیدم کجای کارم قابل مسخره کردن است. اما امروز اگر کسی پیدا شود که چنین رفتارهایی داشته باشد (که ندیدم) مردم حسن آباد او را انسانی بی شعور و نادان می دانند. این تنها یک نمونه بود که گفتم. اگر دقت کنیم در عرصه های دیگر فرهنگی شاهد چنین ارتقایی هستیم. لذا زمینه برای فعالیتهای فرهنگی بیشتر از گذشته شده است.
این را می توانیم «جهش فرهنگی» بنامیم.
تحقق یک آرزو
یکی از الطاف خدای متعال این است که گاه انسان آرزویی می کند اما بدون دعا، آن آرزو عملی می شود.
ده، یازده سال پیش در سفر به حسن آباد همراه مرحوم آقای سید رضا فاطمی به دیزی کوه رفتیم. یکی از صحبتهایم با ایشان این بود که: حسن آباد وطن آبا و اجدادی ماست و نگرانم ارتباط ما با این شهر بکلی قطع شود. چه بسا بچه ها و نوه های ما اصلا ندانند که اجدادشان از حسن آباد بوده است. نمی دانم چه کنیم تا این ارتباط قطع نشود؟
پس از گفتگوهایی به این نتیجه رسیدیم که زمینی در حسن آباد بخرم تا این زمین سبب ارتباط شود. در آن سفر وکالتنامه ای به آقارضا دادم تا زمینی برایم بخرد. موفق به خرید زمین نشدیم اما پس از گذشت مدتی کوتاه، به نظرم رسید که شجره نامه ی ما، از میرعماد تا امام حسن مجتبی(ع) در آن ثبت است و میرعماد سیصد سال پیش می زیسته. از سوی دیگر اطلاعی دقیق از اسامی اجدادمان از میرعماد تا امروز نداریم. احتمال دادم در آینده فرزندان ما نسبت به سیادتشان شک کنند. تصمیم گرفتم با تفحص کامل اسامی اجدادم را تا میرعماد پیدا کنم. با خود گفتم حال که بناست این کار را انجام دهم، در حد وسعم نام تمام فرزندان و نواده های میرعماد تا امروز را ضبط و ثبت کنم.
این قضیه سبب سفر به حسن آباد و تماس با همشهریان فراوان شد. چند سال این ارتباط برقرار بود و نتیجه ی آن چاپ کتاب «شاخه ای از سادات طباطبایی» شد.
همینکه کار آن شجره نامه به پایان رسید، چهار سال پیش، از مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت در حسن آباد تلفنی از من دعوت کردند تا در همایش علما و شهدا سخنرانی کنم. عذر آوردم که من اهل سخنرانی نیستم. آنها تصور می کردند تعارف می کنم و لذا چند بار این دعوت را تکرار کردند.
بعد از مدتی دو نفر از دست اندرکاران همایش به قم آمدند و برای مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین سید هدایت الله مسترحمی همراه آنان به تهران رفتم.
توفیق حضور در همایش علما و شهدا را نداشتم اما ارتباط ما سبب شد که آنها با من بیشتر آشنا شوند. تا اینکه یک روز آقای حسن صادقی (طاهر)، از فعالان مؤسسه قرآن و عترت، تلفنی با من تماس گرفت و گفت: حسن آباد حرف برای گفتن زیاد دارد اما کسی نیست که آنها را سر و سامان دهد. از من خواست تا چنین کاری را انجام دهم. من هم قول دادم در حد توانم در خدمت باشم.
اولین گام، راه اندازی یک وبلاگ بود تا از طریق آن، اطلاعات را جمع آوری و در معرض دید عموم قرار دهیم تا نقص های احتمالی برطرف گردد. در نتیجه وبلاگی با عنوان «حسن آباد جرقویه» راه اندازی کردم.
آن زمان آقای حسن صادقی به اینترنت دسترسی نداشت. بسیار نیازمند همیاری ساکن در حسن آباد بودم. پس از مدتی کوتاه آقای محمود صادقی سر راهم قرار گرفت. ایشان را بسیار علاقه مند و پرتلاش یافتم. حتی یکبار تلفنی بمن گفت: تا زنده ام همراهت هستم.
چون دانستم این حرف صادقانه است برایم مغتنم و تأثیرگذار بود. رمز اصلی وبلاگ را به او دادم و تا این زمان دو نفری آن را اداره کرده ایم. هرچند در ظاهر گاهی من مدیر رسمی وبلاگ بودم و گاهی ایشان اما در واقع همیشه دو نفری اداره کرده ایم. جمع آوری مطالب ادامه یافت تا اینکه اکنون شاهد چاپ اولین جلد از محتوای این وبلاگ هستیم.
حدس می زنم این ارتباط عمیقم با این شهر، نتیجه ی همان آرزویم در بالای دژکوه باشد.
قسمت دوم
قسمت سوم