حسین مهروی
روز میلاد نبوت چهره پیغمبر آمد
وقت میلاد سعادت گستر آن رهبر آمد
طاق کسری را نگر بشکست چون آمد محمد
این یکی از معجزات آن عدالت گستر آمد
لات و عزا هم چنان از خانه کعبه فرو ریخت
دیو بیرون شد ز در گوئی فرشته از درآمد
در بیابان دید چوپانی فضای شهر ایمن (مکه )
نور باران گشت و نور اندر پی یکدیگر آمد
گفت آیا من به بیداریست بینم یا بخوابم
تا چنان روز آمد و ان شام ظلمانی سر آمد
شهر مکه داشت پیغامی ز میلاد (محمد (ص )
مشرکان را عمر کوته شان به نادانی سرآمد
چون فضای شهر مکه خالی از اصنام گردید
نوبت خاقان گذشت و نوبت پیغمبر آمد
بت پرستان را شکست آمد ز عهد بت پرستی
عصر تاریکی گذشت و جهل و نادانی سرآمد
گوئیا در قلعه خیبر زمین بر خویش لرزید
تاج و تخت خسروان بشکست و فخرائی سر آمد
آمنه در خانه عبد الله امروز از وجودش
تازه فرزندی بیاورد و پریشانی سر آمد
چون ز نسلش دختری با نام زهرای مطهر
با امیر المومنین مولای مردان همسر آمد
مهروی آسوده خاطر باش از روز قیامت
در صف محشر علی با دختر پیغمبر آمد