شهید فاطمی، سید جلال. شهید سید جلال فاطمی فرزند سید حسن و جهان سلطان فاطمی مورخ 12/3/1337 در حسن آباد دیده به جهان گشود. برادران و خواهران او عبارتند از: سید محمد، سید رضا، شهربانو، فاطمه و صدیقه. دوران زندگی او را می توان در چند بخش تقسیم کرد:
دهه ی اول: دوران فقر و تنگدستی
هنوز شش سال از عمر سید جلال نگذشته بود (اواخر سال 1342شمسی) که پدر بزرگوارش مرحوم حسن خان وفات یافت. سید جلال با دنیایی از غم و اندوه، زندگی را با رنج و محنت ادامه داد. دو خواهر او شوهر کرده بودند و دو برادر بزرگ تر مسئولیتی جدید در برابر خانواده پیدا کردند.
سید جلال از همان شش سالگی به جای این که با هم سالان خود، راهی مدرسه شود، همانند دو برادر بزرگترش (سید محمد و سید رضا) آماده ی مبارزه با مشکلات می شود و به قول خودش راهی کارگاه زیلوبافی حاج فرج حاج ایرج جمشیدی می شود. به علت سن کم، در ابتدا پودها را از منزل به دکان می برد. پس از حدود یک سال، کم کم او را به پشت دستگاه برای بالا و پایین کردن کمان می فرستند و این کار تا ده سالگی ادامه می یابد.
دهه ی دوم زندگی
در این دوره از نظر کار و کوشش تقریبا آب دیده شده بود و برادرش سید محمد مستقلا کارگاه زیلوبافی بر پا کرد و هر سه برادر با هم کار می کردند و خواهرش صدیقه بیگم نیز همانند دیگر مردم منطقه قالی می بافت و مادرش هم خیاطی می کرد. این گونه تلاش کردند تا بتوانند دست کم از جهت مادی نبود پدر را جبران کنند.
تا این که دوران اعزام به خدمت سربازی سید جلال فرا رسید. او به خاطر علاقه به مادر دنبال کفالت رفت ولی نتیجه ای نگرفت تا سرانجام برای فرار از خدمت به دستگاه طاغوت و نیز برای جدا نشدن از مادر، نیرنگی به نظام زد و از خدمت به طاغوت شانه خالی کرد.
پس از شروع تظاهرات و راهپیمایی ها علیه رژیم طاغوت، او در تهران در یکی از باغات کار می کرد. به محض شروع انقلاب، دست از کسب و کار کشید و همچنان با مردم در راهپیمایی ها شرکت می جست.
ذکر خاطره ای از زبان پدرم مرحوم حاج میرزاعلی محمد صادقی، شدت علاقه ی شهید به امام خمینی را نشان می دهد: زمانی که امام می خواست از پاریس به ایران عزیمت کند، برف سنگین آمده بود. محمد حاج ابوالفضل در حسن آباد ماشین بنز باری داشت. چادری در قسمت بار ماشین کشیدیم تا چند نفری به تهران برای استقبال امام برویم. یکی از همراهان ما شهید سید جلال بود که در آن هوای سرد، ده پانزده نفری که در باربند ماشین بودیم، سر از پا نمی شناختیم تا به تهران رسیدیم.
در تهران دیگر شهید سید جلال را ندیدیم. تا این که یک شب رفتم منزل حسین مصطفی. معمولا در زمان برپایی انقلاب، خصوصا تهران و شهر ری درب خانه ها تا پاسی از شب باز بود تا اگر نظامیان کسی را تعقیب کردند، بتواند پناهگاهی داشته باشد. تقریبا ساعت یک و دو نصف شب بود که ناگهان دیدیم آقاجلال خودش را با چکمه به داخل خانه انداخت. دستانش سوخته و لباس هایش مندرس و سیاه شده بود. از او سؤال کردیم: تا این وقت شب کجا بودی؟ جواب داد: در تظاهرات از بس لاستیک آتش زدیم به این وضع افتادم و در بین راه مأموران تعقیبم کردند تا این که خودم را به اینجا رساندم. روز دوازدهم بهمن ماه 1357 امام به ایران آمد و عاشق به معشوق رسید.
دهه ی سوم: دهه ای ناتمام
پیروزی انقلاب اسلامی، مصادف با آغاز دهه ی سوم زندگی این شهید عزیز بود. گذشت که آقاجلال فردی پرکار و زحمت¬کش بود. چون از همان اوایل زندگی سختی های فراوان تحمل کرده بود. پیگیر کاری بود تا هم برای خودش منفعتی داشته باشد و هم برای مردم. او تصمیم گرفت در شمال شرقی حسن آباد چاهی را در زمین های موات حفر کند و با کشاورزی، آنجا را احیا کند.
در خرداد ماه 1358 به اتفاق شهید اسماعیل شفیعی (همسایه ی ایشان) و بنده، صبح اول وقت سه نفری با کلنگ و وسایل حفر چاه به طرف زمین های موات در شمال صحرای مزرعه تازه رفتیم. در اولین اقدام، دست به طرف آسمان بلند کرد و با خدای خود زمزمه کرد ولی ندانستم با خدای خود چه پیمانی بست. در هرحال کلنگ اول را با یاد و نام خداوند قادر به زمین زد و مشغول کندن چاه شد. تا اینکه پس از چند روز به آب رسید و دست به کار کشاورزی شد.
تابستان سال 1359 یعنی وقت برداشت محصول فرا رسید. اتفاقا همان سال اول محصول خوبی را از زمین های آباد شده، برداشت کرد. پس از او افراد دیگر نیز به این منطقه ی کویری آمدند و چاه هایی را حفر کردند. خوشبختانه آن چاه ها هنوز در آبادانی منطقه سهم فراوان دارند و سالانه محصولات مختلفی از قبیل گندم، جو، پنبه و ... از این منطقه برداشت می شود. در حال حاضر آن منطقه به «جلال آباد» شهرت یافته است.
اواخر سال 1359 به اتفاق چندین نفر از حسن آباد به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت. همرزمانش همواره از او به عنوان یکی از سرداران سپاه اسلام یاد می کنند.
عملیات موفقیت آمیز فتح المبین با رمز «یازهرا» شروع شد. در آن عملیات فداکاری های زیاد از خود نشان داد. بنا به گفته ی هم رزمانش، در این دو ماه هرشب به دنبال فرماندهان گشت و شناسایی می رفت و روز بعد برای ما تعریف می کرد. حتی می گفت: ما تا پشت خاک ریز بعثی ها هم نفوذ کردیم و شناسایی کامل را انجام دادیم. وقتی عملیات صورت گرفت، همه ی گفته های آقاجلال را مطابق با واقع دیدیم. عملیات فتح المبین با پیروزی رزمندگان اسلام به پایان رسید و راهی حسن آباد شد.
تا این که در 24 سالگی، مورخ 24/8/1361 در عملیات محرم، با خون خود دعوت حق را لبیک گفت.
وصیت نامه ی شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر سرور شهیدان حسین بن علی(ع) که با ایثار جان خود به همه ی انسان ها طریقه ی زندگی صحیح را به ما آموخت و با درود به رهبرکبیر انقلاب حضرت امام خمینی رهبر جهان اسلام که روز چون شیر می خروشد و شب چون جد بزرگوارش امام سجاد(ع) به دعا و نیایش پروردگار مشغول است. این حامیان امام حسین(ع) که مانند سرورشان غریبانه جنگیدند و شهید شدند و سلام بر شهیدان انقلاب اسلامی ایران از آغاز تا کنون که نهال جمهوری اسلامی را آبیاری کرده اند و سلام بر برادران روحانی و طلاب مسئول و متعهد، این پیام آوران عصرمان که مردم را از نقشه های شوم منافقان آگاه می کنند و سلام بر خانواده های شهدا و نابود باد مستکبرین و مشرکین و کفار و منافقین و شیطان بزرگ شرق و غرب بخصوص آمریکا.
این بنده ی حقیر وصایایی دارم که به ملت و به خانواده ی گرامی و ارجمند خود می نمایم اگر چه خود به این نکات آگاهید ولی به عنوان تذکر می گویم:
اول شما را به تقوا و پرهیزگاری دعوت می کنم. بدانید که سعادت در اطاعت از قرآن است و هر که دنبال کتاب آسمانی خدا باشد و به آن عمل کند به سعادت واقعی خواهد رسید این قرآنی که تا به حال خون ها برایش ریخته شده و ما وظیفه داریم در مقابل خون شهدا از این قرآن حراست نماییم و آن را در جامعه پیاده کنیم و خدای ناکرده اگر غیر از این عمل کنیم به ذلت و بدبختی در دو دنیا می افتیم.
دوم این که امام خمینی را در زندگی خود سرمشق قرار دهید و هر چه امام گفت قبول کنید و بدان عمل کنید چه در مسائل عبادت و معنویات و چه در مسائل سیاسی و اجتماعی. مبادا امام را تنها گذارید و پی مسائل مادی خویش بروید که خشم خداوند بر شما مستولی خواهد شد و بدانید دشمن امروز قصد دارد امام و روحانیت را از صحنه کنار بزند و آگاه باشید و هیچ وقت از امام و روحانیت جدا نشوید و همواره پشتیبان امام و روحانیت باشید.
ای خدا، ما را برآن دار که رضای تو در آن است. سپاس خداوند یکتا را که به ما توفیق این را داده است که امروز اسلام را حمایت کنیم و ما را جزء جهادگرانش قرار داده و امیدوارم که بتوانیم تا آخرین لحظه ی زندگی از اسلام و قرآن کریم دفاع کنیم.
ای ملت، امروز روز فداکاری و ایثار در راه دین رسول الله است و هر کس در این امر کوتاهی کند خیانت به اسلام و مسلمین کرده است و این گناهی است نابخشودنی. من به سرزمینی آمده ام که هر وجب آن را برایش شهید داده ایم و با خون خود از کیان اسلام دفاع کرده اند، انشاء الله بتوانیم راه این شهدا را ادامه دهیم.
ای خانواده ی عزیز، بدانید که جماعات در اسلام خیلی مهم و تأکید شده مخصوصاً در این زمان که به وحدت و اطلاع داشتن از مسائل سیاسی و اجتماعی و اسلامی است. بروید در نماز جمعه و مساجد که به قول امام امت یک تکلیف شرعی است و همینطور جلسات و راز و نیاز و دعاها را فراموش نکنید و مرتب در این جلسات شرکت کنید تا از وسوسه ها به دور باشید و همیشه به یاد خدا باشید. امیدوارم که در زندگی خویش در راه قرآن و اسلام قدم بردارید و دیگر این که چون عاشورا فرا رسیده است و یاران حسین زمان خمینی بت شکن هستند که این چنین در راه رسیدن به یگانه معشوق خویش و برای یافتن رضای پروردگار و نجات دین اسلام و مکتب قرآن مشتاقانه و آگاهانه بر خصم زبون هجوم برده و در دل تاریکی شب بر خصم حمله می برند.
و از مادر و برادرهایم و فامیل هایم می خواهم که اگر من شهید شدم لباس سپاه نپوشند و در عزاداری و سوگواری ام گریه نکنند؛ چون دشمن خوشحال می شود و چون شب دامادی من است و خوب می دانید قلب و روحم همیشه معبودی بود که از همه کس به او نزدیک ترم و این آرزوی من بود و می خواهم شیرینی و نقل و میوه بدهید و افتخار بکنید که برپای اسلام و جهاد رفتم که در حقیقت نائب صاحب الزمان می باشد که همان خمینی عزیز است.
و از تمام مردم ده و کسانی که مرا می شناسند امیدوارم که اگر از من بدی دیدند و پشت سر آنها غیبت کردم مرا حلال کنند و دیگر این که یکی از فامیل ها برود جبهه و جای مرا بگیرد؛ چون ما می خواهیم همیشه یکی در جبهه داشته باشیم و دعا به امام را فراموش نکنید و امام را همواره در دعاهای خود دعا کنید.
و در آخر اکنون که در راه تو قدم بر می دارم از تو می خواهم که مرا بر هوی و هوس که همانا مبارزه با نفس محسوب می شود مسلط گردانی و از خدا می خواهم که توفیق شهادت در راه خودش را نصیبم گرداند اگر چه لیاقت آن را ندارم و جوانان عزیز، موقعیت ما مانند موقعیت حسین بن علی(ع) است و اسلام به خون احتیاج دارد و قربانی می طلبد و من هم به پیروی از حسین زمان خون می دهم تا اسلام پیروز بماند.
برادران حسین، زمانی حسین است که در برابر یزید قد علم کند و با خون خود یزید را بکوبد و موقعی انسان می توانند دعای حسین گونه کند که با یزیدیان بجنگد و یا تنش در زیر تانک ها له گردد.
باری، این بنده ی حقیر به فرمان حق گردن نهاده و پای در چکمه کرده و خود را در معرکه و در مصاف با دشمنان می دانم و تنها یک تقاضا دارم و این که تا می توانید به مادرم خدمت بکنید که زیاد زحمت ها برای من کشیده و او را ناراحت نکنید و امیدوارم مرا ببخشید و حلالم کنید و دعای همیشگی را فراموش نکنید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار. زنده و جاوید باد یاد شهیدان ما. والسلام
عبارت سنگ مزار:
بسم رب الشهداء و الصالحین
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
سردار رشید اسلام شهید سید جلال فاطمی فرزند سید حسن ولادت 1337 شهادت 24/8/61 محل شهادت عین خوش عملیات محرم.
از خاک شهیدی چو گل لاله بروید
روئیدن آن لاله زپندار حسین(ع) است
گلزار شهیدان بدهد بوی شهادت
این بوی خوش از گلشن و گلزار حسین(ع) است
محمود صادقی