شعرطنز سبد کالا
پیرمردی عیالوار وفقیر --- شب نشسته بودر درخانه
پای ان رسانه ملی ------ گوش بر اخبار روزانه
تا که یک وزیر ظاهر شد------- - مژده داریم برایتان جانانه
ما برای شب عیدتان مردم ----- -یک سبد میدهیم پر ز یارانه
پیرمرد به همسرش گفتا------ -همسرم ای عروس یکدانه
من که در پوست خود نمیگنجم ------راست بود این خبر یاکه افسانه
زن بگفت که ای شوی خوشبختم ----ای که بودی برم چوپروانه
کی وزیر دروغ میگوید---- ---این رسانه ملیست نه بیگانه
پیرمرد ساده لوح فکری کرد ---------- تا نویسد برای سبد ، برنامه
هم که اسراف نگردد این کالا----- ادامه مطلب...
به سراغ من اگرمی آیی،، تند و با کارت بیا،،که مبادا احدی بردارد ، اشتباهی سبد کالایت!!
"صدای پای خواب"(1)
سبد کالایم !!؟
مرغهایش بدنیست.............
توکه پایی رفتم ، مشتی ازخرده برج ، شانه تخمی از مرغ، و دوبطری روغن ،
و پنیری ...........
دوستانم بهتر ؛؛ ازهمه میدانند ، قیمت این کا لا جملگی هشتاد است !!
و ملالی بجز از ، آرزوی این اقلام ،
در سبد کالایی ، که دراین نزدیکیست........
سبد کلایم !!؟
پیشه ام بیکاریست ، جیبهایم اکنون پرشده ازخالی"
گاه گاهی ، می روم عابر بانک ، تابگیرم پولی ؛
تاروم جانب آن میوه فروش ، دل من چون طالبی آب شده ؛
چه خیاری......چه خیاری ......میدانم !! ، وخوب میدانم که گران است ولی"
سالاد سفره ی ما ، مدتی بی گوجه است .
تازه ، از من پرسید : جعبه ای میخواهی؟
من از او پرسیدم :آب خوردن داری؟
من کدو راگرمی میگیرم.
سبد کالایم !؟
سبد ، شاید برسد !!؟
به کسانی که در لیست باشند ،
سبد شاید ، به زنی حامله ، در سنِّ نود سال رِسد
سبدش وقتی برد ، خبرش را چت کرد .
سایت هم می ساخت ،
خط روندی، هم داشت .
ما که در لیست نبودیم ؛ ولی!!
صبر مابیشتر از ، قیمت ، یک لپ تاپ است!
هر که میخواهی باش !
سَبَدت مرحله یِ......................... "شاید بعد"
×دانلود"ارزانی همچنان فیلتر بود×
سبدی باید ساخت !!!
من َصفی رادیدم ، به دَرازای قطار !
و قطاری ، که پر از کالا بود ، و چه پنچر میر فت .
پیرمردی دیدم بابت نرخ قبوض ،
باهمه یارانه مبلغی راکم داشت.
اشتری دیدم بارش ، سبدِ خالیِ ، ِازاین اقلام
ساحلی رادیدم عکس قبرستان داشت ، ونهنگی که به کا لا ، شَک برد .
ساطورِ ، قصّابی به سَبد خونی بود .
من کلاغی دیدم به مَترسک سبدی از ، "اس......." داد .
پسری در دستش سَبدی لَمسی بود ، وَ به آن گفت : ز ُمخت ،
حیف ! از این همه شارژ ، اعتباری شد ، عشق.
لاکپشتی می برد ، سبدی از سرعت ! ( اینترنت@@@)
کارِ گر، رادیدم چاشت را میفهمید ، و سبد را که به حسرت می برد ..........
بَد نگوییم به صندوق ، اگرچک داریم ،
وَ نخواهیم ، که ضامن باشیم.
وَ نَخوابیم در آن خواب ، که کالایی نیست .
وَ بخواهیم ، که کودک بنویسد کالا ،
......وَ دهد گَه گاهی ، بلو تو ثی به لولو .
وَ نَپرسیم چرا ؟ سیزده بدر ، طوفانی است.
من نمی دانم که چرا میگویند : سهم توشامل این مرحله نیست !؟ و یکی برد سه تا
وَ چرا ؟ درسبد هیچ کَسی تُنبَک نیست .
زندگی ، قصه ی سرگرمیِ ماست ! در صُفوفی بسیار ..............................
زندگی ، شستن یخ درآب است .
زندگی ، گفتن (نَه) در وسط خطبه ی عقد .
زندگی ، فکر لذیذی است، که مهمان دارد .
ساده باشیم چو آب ، زیر کوهی از کاه .
خواهشِ پیرِ زنی باسبدِ فکر و خیال ، که به من گفت : بیار ؟
حمله ی تیرچه بلوک ؛ به دِلِ کاهگل و خِشت .
حمله ی چشمک خورشید ؛ به آدم برفی.
سَر بالین مریضی نومید ، سبدی دیدم ، لبریزِ دوا ،
با هزاران مدرک ، پشت دروازه ی کار.
شاعری بافته بود ، سبدی با نخِ چِرت ،
و چَرند ، از سبدش پیدابود .
چشمها را باید بست و سبد را برداشت !!
اِ............ سبدِ من پَس کو ؟؟
1392/11/13
دکتر سید عیسی مسترحمی
خبر ز دعوت «هو» داد باد صبا
برات قافله، او داد، کرب و بلا
ضیاء و نور الهی قرین قافله شد
فزون ز صد دل اگر بود، یک دله شد
به لطف حضرت ارباب و دعوت مولا
نه همتّی و نه قسمت به دعوت است اینجا
دلی نمانده و صد دل که همره آمده بود
هزار چشم تری زآن میان که بدرقه بود
نماز صبح به مهران، چه خوش یاد است
طنین صاحب عصر است، رمزمرصاد است
گذر ز مرز خودیت نمودن است اینجا
ندای نصرت مولی شنودن است اینجا
به تحفه ای و هدیّت سلام آوردیم
ز دختری و ز عمّه پیام آوردیم
ولیّ نعمتمان شهسوار مشهد عشق
به عشق پدر و پسر، نمود ما را عتق
مشو قَنوط در اینجا، بیا و بگشا کف
شویم عازم جنّت، ز آستان شاه نجف
قدم زنان ز أبان تا حریم خواهم رفت
به زیر لب به زمزمه یاکریم خواهم رفت
بگیر اذن الهی، قدم به مسعی نِه
به ردّ پای عقیله نگر، بر آن پا نِه
عزیز، اگر که دو پایت الیم آبله شد
ببین زعشق حسین است و سدّ هر گِلِه شد
غروب روز سوّم ونزدیک، رؤیت یار
به سان صحنه محشر شلوغ و پر زغبار
نگه به گنبد آقا چه تاب می خواهد
تحمّل غم اصغر، رباب می خواهد
بیا که إذن ورودی ز ساقیش گیریم
اگر نداد إجازت، به پای او میریم
امامیان ، صلواتی به یاد پیر خمین
نصیبمان شود هرساله اربعین حسین
سفرنامه ی عشق...
دیدی آخر سفر عشق، به دلدار، چه کرد؟
چه شد آن قافله و قافله سالار، چه کرد؟
در پی نامه و بس آن همه اصرار زیاد ادامه مطلب...
عید قربان
"عید قربان من آن دم که فدای تو شوم"
آرزو کرده ام آخر که فنای تو شوم
هستی آن خوبترین گل ادامه مطلب...
شاه خراسان
من اسیر غمزه ی شاه خراسانم هنوز
بلبل همراه شب تا صبح بستانم هنوز
از زمان کودکی تا شیر ادامه مطلب...
بار بگشایید، اینجاشهرضاست!
خاطراتش ، سالیانی آشناست
می درخشد ،گنبد فیروزه ای
چون نگینی جلو ه ی نورخداست ادامه مطلب...
قانون جنگل
قانون جنگلست که بیداد می کند
هر گوشه آتشست که فریاد می کند
جنگست رای او و دم از ادامه مطلب...
الوداع، ماه ضیافت ای صیام
امتحان، چند روزی ازطعام
بهترین ماه ، مناجات خدا
سفره ی افطاروصوت" ربنا".......
همچوچتری بودقرآنهابه سر ادامه مطلب...