به مناسبت افتتاح ساختمان جدید شرکت تعاونی مصرف فرهنگیان باسیستم جدیدفروش کالا
"طنز کاسب ومشتری"
رفتم خریدشرکت بشنیدم این صدارا
نسیه نهان شداینجا نقدی شدآشکارا
ماهییت مدیره ! تصمیمان برآن شد
نقدی به جای نسیه، اسکِن شمار یارا
دیگرگذشت هرچه اجناس نسیه بردی
سستم به روز باشد بشنو تو حرف مارا
وقت خریدکالا در چک نَکوشُ و سفته
گر این نمی پذیری تحویل ده عطا را
تندیوشورو تلخی حتی نبات اینجاست
اما به شرط نقدی هریک سَوا سَوا را
نرخِ تمام کالا بر رویِ آن نوشته
تا مشتری نَپرسد هِی نرخ ِسنگ پا را
جای "حسین طاهر، حاجی" نشسته اما
شاید که باز بینیم دیدارِ آشنا را
ماییم و بس حسابی سنگین وبی درآمد
رحمی نما تو اینک درویشِ بینوا را
بهرخریدآید هرکس زدور و نزدیک
از ینگوا گرفته تا جمله اهلِ خا را
سروقت گوشت رفتم ماراگذرندادند
گفتند ! نسیه بُردی تغییرده غذا را
آن پیرزن که راحت جنسش تهیه می شد
از با رکد چه داند برکسیه ی حنا را
صابون ولیف شامپوحتی ژلت ؛ نقدی
پس کی دهند نسیه، هم دارو و دوا را
آن مردبا خدا که هرروز نسیه میبُرد
اکنون نشسته، دایم قسم دهد خدا را
یک پیرمرد لاغرمرده عیالش امروز
از دست جنسِ نقدی برسرزندعصا را
گرتازه نوعروسی بهره جَهاز آید
تا بیند این قضا یا ، بر پا کند عزا را
قبلا که مرغ ولپّه هم چکی بود وقسطی
الان فقط ببینی نَه گفتن "رضا" را
بیچاره آن جوان چون درحسرت موتور بود
دیگر نمی توا ند بیند رُخِ ندا را
ازبس که نسیه گیران درپشت درزیادند
هر لحظه یادم آید کُشتار، در مِنا را
اما مدیرِعامل ! با بازرس چنین گفت :
با خوش بده مروت با بد بده مدا را
آسایش خریدت تصویه ی حسابست
گرغیراز این بخواهی معذور دار ما را
پولی نمانده درکف چشمم پیِ نوارست
تا کارت را کشیدم آن هم زده خطا را
تا مدتی یقیناً اوضاع این چنین است
باشدکه نسیه گیریم ماجمله جنسها را
اردیبهشت 95
دنیای مجازی
در ایـــن آشفــــته دنیــای مجـــازی click کن روی Link من تـو گـاهی
گـــــهی Chat کـــن به نام آشنــایی شبی بنشین ایمیــلت کـن نگاهی
گـــــهی ارســـــال کن متـــن محبت غمی را کـن Delete از بی پناهی
گـــشا Windows دل با مـهــربـــانی click کن روی هر Icon که خواهی
در آن وبگـردی شـــــب هـای رفــتن نرو راهـی کــه بـــاشد اشتبــاهی
بر آن دلهای ویروسی مکن Search که از چاله تو می افتی به چاهـی
اگر فیلتر شــده Website عشـقـت چو عشاقان بکـش از دل تو آهـی
بگــیر از صفـــحه عمــرت پرینتـــی نشیـــن Format نما از هر تباهی
اگــر در گوگــلی یا آن کـــه Yahoo همیشه Search کن بر روی ماهی
ش
حجّ عیال واران
باربگشایید،اینجاشهرضاست
خاطراتش،سالیانیآشناست
میدرخشد،گنبدفیروزهای
چوننگینیجلوهینورخداست
آستانانورش،دارالشفاء
ناماوبردردبیدرماندواست
شهر"همت" آناَبَرسردارعشق
گلشنسرخشهیدانراجلاست
میرسندبسیارازنزدیکودور
چونکهاینجاشهررویاوصفاست
زیرهرسایهدرختی،بنگری
سوروسازٍمهرودلگرمیبهپاست
پارکزیباوشمیمدلکشش
بهترازشیرازو،باغدلگشاست
شهردنیاییپرازجنسسفال
کوچهبازارشهزارانماجرا ست
ازصدایدسفروشانروزوشب
روزگاریشهر،درنشونماست
بیگمانحجعیالوارانبود
چونکهزاِئرسادهوبیادعاست
آنیکیدردستداردقابلمه
عدهایبردوششانبسمتکاست
آنیکیدرحالچرتاستوخیال
دیگریسرگشتهودنبالجاست
بویجوجهبویچاییهایداغ
شدبساطیکهدلازغمهاجداست
گرخداقسمتکندبراینسفر
وعدهیهرسالهیماشارضاست
شهرضا،شهریور 1392
زائراربعین
ای همسفر قافله با پای پیاده
تو درسفرعشقی وانکار، ندارد
هنگام سفربرسرت آیدگل وقرآن
خاکسترهرکوچه و بازار ، ندارد
بشمارعموداز دل وجان زائرافلاک
تعدادِ چنین قا فیه تکرار، ندارد
چون همسفرعشق شدی پای پیاده
در راه دگر آبله و خار، ندارد
گرخسته شدی راحت وبی واحمه بنشین
آنجا عقب قا فله آزار ، ندارد
سیراب شودکودک معصوم تودرراه
هر گزبه گلویش احدی کار ، ندارد
درراه بودموکب ومهمانیِ بسیار
در کنج خرابه و َ شب تار ، ندارد
گردرهشان سرمه ی چشمان ملایک
زین مرحله کس دیده ی خونبار ، ندارد
همراه چنین قافله زا ئر بسلامت
خوش باش دگر عابد بیمار، ندارد
باشوق به دیدار حرم عزم سفرکن
چون باتوکسی عقده ی پیکار،ندارد اربعین95
حکایتها کلیندون ودمادون(رفیق نارفیق)هَجو
لّکّه پوشتی یگ دو شی پیش تر
خورفیقش سونوش واته گ ُچِر
بی جَنی عمری خوت دراء وارنهَ
در جوابم ، فقط سرت خا رنهَ ؟
لی کیچه بیخودی همش نیشتی
بد جوری از میونی ری کیشتی
وَرته هی چِربه جیری هرشَخُ سُم؟
گوشه ای چون کِلافی سردرگم
خو اوتاک کرمونو چِشی هرزه
هی سیا و سی بی ، دِرم دَرزه !
وِل توَ هررو از یرون به اورون
هم به دنبالی اون دری هم یون
گُود تا کی گَ سُو نی مجرد بهَ
هَمه خُوب بیندُ وُ تو فقط بَد بهَ
همه حَرفیم نِشا خُودت بدارون
البَتَ مون خُوچم جی جَن نِدارون
جَن هَگی بی چیراء وهم بی چون
هم به نعفی خوتوُ وُهم جی مون 24|10|96
شعر رَپ مناطق محروم ازباروون
از چی بگم .....
اززمستونِ گرمی که، مثه آفتا بِ تیرماس
یا بیابونِ داغی که، مثه نون اُشواس
آفتابِ سوزان تو فصلِ سرما
بازکن دَرا رو مُردَم از گرما
سهمِ شهرِ ما گردُ و غباره
هیچی نگو انگارصدا کفتاره
فک نکن همیشه؛ هوا پسه!
دیگه تمومش کن ؛صدا بسه!
از چی بگم....
آسمونم انگار ، با زمین قهره
ما اَصّن از ابرا ، نداریم بهره
روز وشب؛ صدایِ زوزه ی ِبادِ
تَهِ اون کوچه صدا فریادِ
آدمایِ برفی، همگی رفتن
بارِشونُ پاروها،دوباره بستن
طوفانای خاکی اینجا مهمونن
تا سیزده به درهمه می مونن
ازچی بگم....
گُلا خشکیدن؛ خشکه سالیه
دل خوشیم امسال ،گُلِ قالیه
حلقِ ناودونا مملوِ خاکه
سینه ازغصه ی بی وشتی چاکه
مورچه ومگسا اومدن بیرون
میخونن باهم بهاره آخ جون
نه برفی اومد دیگه، نه حتی بارون
ازعملای خودته! وایسا تودا لون
پس چی بگم.....
ب
شعر طنز گواهی نامه
عمر صرفِ این گواهی نامه شد بس که زد ا فسر صدا، ردّی برو
بابتِ وا ریزِ پولِ ، فیشها باز می گیری عزا ، ردّی برو
تست های آ زمونت جمله گی شد غلط در اشتبا ، ردّی برو
بعد چندین بار ردّی باز هم گفته بودم بارها ، ردّی برو
چون کمر بندت نبستی لاجرم این خودش باشد گوا ، ردّی برو
بر پدا لِ ترمز و گاز و کلاج چون نکردی اعتنا ، ردّی برو
پارک ا ل مالید بر جدول ولی! پارک دو بلت شد خطا ، ردّ برو
پیچ هایی را که می پیچی نپیچ باز پیچیدی کجا ؟ ردّی برو
در مسیر رفتنی، دیگر چرا ؟ ایست کردی نا بجا، ردّی برو
دور یک فرمان اگر نا واردی با تمام ا د عا ، ر دّ ی برو
زیرکردی عابری با این یکی میشود با هم دو تا ، ردّی برو
پنج زخمی در تقاطع از جلو دو سه تا هم از قفا ، ردّ ی برو
پیرمردی، درتصادف کشته شد د یّه اش باشد جد ا، ردّی برو
جاده ی انصاف را رد کرده ای این نباشد از صفا ، ردّی برو
از چه قانون و قوانیین را همه می گزاری زیر ِپا ، ردّی برو
در میان این هنر جو ها تو هم نیستی ا ز آ شنا ، ردّی برو
نیست جای ذره ای ارفاق و تو پس به این کن اکتفا ، ردّی برو
شاخ به شاخی باتریلی و دگر امتحان روز جزا ، ردّی برو
باز،خواب امشبت کابوس شد! خواب می دید ی چرا؟ ردّی برو
بار دیگر جای ماشین رفته ای بر سوارِ متّکا ، ردّی برو
آرزوی عشق ماشین بر دلت عا قبت شد بر مَلا ، ردّی برو
معراج سعادت.......
افسوسگلباغسعادت کهخزانشد
چشمگل نرگسبهشقایقنگرانشد ازفرقتآنآیتحقشهر،سیهپوش
اشکغمشازدیدهیهرکوچهروانشد
موجیبهخروشآمدهازسیلِعزادار
لبریزِغموغصه دلِپیروجوان شد
گنجینهیاحکامالاهیوسعادت
بردستمصیبتزدهیخلقعیانشد
درسوگنشستندهمازمسجدومحراب
تاداغ،برآن باورِ آدینه بیان شد
زیبندهترین، گوهرایمانوعبادت
افسوسدرونِصدفخاکنهان شد
پیمودسعادترهتقواو،سعادت!
تا منزلآنعالم وارستهجنانشد
ضرب المثل یااصطلاحاتی باموضوع"هوا"
1)بی هوا................(بی خبر )
2)هوا، دز، زو............. (هوا دزد است)
3)هوا، ش وعکَ................ (هوا صاف شد. باز شد)
4)هوا، گرگ ومیشو...............
5)هوا، تل هم هی سو..............(هوا روهم است)
6)هوا ش، داربَ..............(مواظبش باش)
7)هوا ش، کِرتی ............. (هوا ابری شده)
8)هوا ش، وی گی تی....................(وحشی شده)
9)هوا، به هوا بِه بی..............(حال وهواش عوض شده)
10)هوا ش، بِ کِ شا...............(تمام شد)
حکایتهای( کلیندون ودمادون)
" طنزروباه وزاغ "
چندین سال بعد......
روزهامی گذشت وآن روباه
شدپشیمان زکَرده اش ناگاه
تا شبی روبهک تامل کرد!
حیله های قد یمیَش گُل کرد
داشت ازوی شماره ای دریاد
بهره زاغک نشستُ یک اس داد
در پَیامک نوشت مَعذورم
زاغکم ، از خجا لتت کورم
گرچه خوردم پنیر شرمنده!
حیله ها ! در طبیعتِ بنده
عکس تو در پنیر چون فرهاد
می کَنَم جان ِوتن فدایت باد
قارو قارت ، هنوز در گوشم
من به یاد ِتو چای می نوشم
پَر و با لت سیاه تر از شب
از فِراقت فِتاده ام در تب
تا خبرگیرم ازتو پس بهتر
باز هم چت کنیم همدیگر
گر به خواهی رها شوم ازغم
تک بزن تاکه شا رژ بفرستم
یا شماره حساب خود اس کن
شوقِ دیدار را کمی حس کن
کل ِّّ کا شانه ام شود از تو
جمله یارانه ام شود از تو
این سهامِ عد ا لت من هم
مال تو پس توباش خاطرجم
آن سبدراکه گفتم از کالاست
نزد من آی آن سبد اینجاست
پس فراموش کن تو آن قصّه
خا طراتِ زمانِ مدرسه
آن زمان لحظه ی جدایی بود
قصّه از درس ابتدایی بود
حال هستی جوان و دانشجو
قِصّه با ما دگر ندارد خو
این مَنم جان نثِار دیر ینه
کینه ام را برون کن ازسینه
ازسرت آن گذشته بیرون کن
جانِ لیلی نظربه مجنون کن
تاکه خواندی تواین پیامَک را
در جَوا بم بگو قرار کجا ؟
تا فرستاد روبهک فی ا لحال
آن پیامک ولی نشد ارسال.............
ادامه دارد..........