خونه سازی
دکتر نادر منصوری
روزایی که ساخت و ساز خونه این همه دنگ و فنگ نداشت و نه
مجوز شهرداری لازم بود و نه بیمه کردن کارگرا و نه بقیه
مسائل، خونه سازی هم لطف و صفای خاص خودش را داشت.
معمولاً کار ازینجا شروع می شد ادامه مطلب...
دلاله (خواستگاری)
دکتر نادر منصوری
قدیما که مثل حالا اینقدر روابط دختر پسرا خواهر برادری! نبود خواستگاری هم رسم و رسوم خودش را داشت.عمده تصمیم گیری برا ازدواج و انتخاب همسر با پدر مادرا بخصوص پدرا بود. اگه دختر عمو یا خاله یا عمه یا دایی مناسب تو خانواده بود که تقریباً قضیه حل بود ادامه مطلب...
یادش بخیر...
دکتر نادر منصوری
یادش بخیر برا کپی کردن یه نوار کاست دو تا ضبط را روبرو هم میذاشتیم همه را به سکوت دعوت میکردیم تا باکیفیت پایین یه نوار کپی کنیم تازه یه وقت آخر کار یه موتور بدون صدا خفه کن از پشت خونه رد میشد و کار مار اگند می زد. ادامه مطلب...
اون قدیما... (3)
اون قدیما می ترسیدیم به خاله کوکووَه (جغد) نگاه کنیم می گفتند اگه بهت بخنده دستت خشک میشه.
اون قدیما مادرا نون را داخل دهن خودشون می جویدند در می آوردند دهن بچه شون میذاشتند.
اون قدیما اگه چیز خوردنی برا همسایه می بردیم و ادامه مطلب...
اون قدیما...(2)
دکتر نادر منصوری
اون قدیما می ترسیدیم آب به گربه بپاشیم می گفتند دستت زگیل میزنه...حالا هم می ترسیم!!!
اون قدیما می گفتند قیچی را الکی بهم نزن کسادی میاد.
اون قدیما می گفتند دوشنبه ها خوب نیست ادامه مطلب...
اون قدیما...(1)
دکتر نادر منصوری
اون قدیما تا آرد را از آسیاب می آوردیم بهمون می گفتند یه سنگ روش بذار سگ آسیابون نیاد ببردش!
اون قدیما وقتی حین جارو زدن جارو بهمون می خورد می گفتند عمرت کم میشه یه تیکه از جارو را می کندند
اون قدیما وقتی روی هاون می نشستیم ادامه مطلب...
سرکتاب
دکتر نادر منصوری
شاید الان کسی از سرکتاب (دیم کتاب) و دعانویسی به اون صورت اطلاعی نداشته باشه. البته دعانویسی الان هم گاهی در مقیاس وسیع و البته گاهی هم با شیادی انجام میشه که تلویزیون هم نشون میده ولی قدیم ترها تو حسن آباد برا خیلی از مشکلات سرکتاب و دعا نوشتن رسم بود. تا یه بچه مریض می شد فورا ادامه مطلب...
مینی بوس
دکتر نادر منصوری
رفتن به شهر (اصفهان) تقریبا از آرزوهای خیلی از ما بچه ها بود. خوب تقریبا دلیلی نداشت که جز برا عکس کلاس پنجم گرفتن که با توجه به نبود عکاسی در حسن آباد از واجبات بود، بچه ای به شهر بره. هرچند از اون روزایی که مردم پشت کمپرسی های حمل کود حیوانی و انسانی می نشستند و به شهر می رفتند، من ادامه مطلب...
تا چند دههی پیش دوچرخه در سایز کوچک و در حد کودکان خیلی کم بود و هرکسی توان خرید آن را نداشت یا بزرگ ترها به خرید آن اهمیت نمی دادند. لذا بچه ها با جثه های کوچک ناچار بودند دوچرخه های بزرگ و دست دهم را سوار شوند. شاید کمتر بزرگسالی را بتوان یافت که در زمان کودکی دوچرخهی نو دیده باشد. ادامه مطلب...