حسن قیصری
یکی از روزهای دی ماه بود و ما نیز در این روز امتحان داشتیم.
صدای بلندگوی سالن اجتماعات به صدادرآمد ،معاون پرورشی بود که می گفت : امروز خبر مهم وخوشحال کننده ای برای متولدین سال 72 دارم .
نگاه ها به سمت یکدیگر می چرخید و یک علامت سوال در ذهن ایجاد شده بود !
بله دانش آموزان، امسال سازمان عمره دانش آموزی سهمیه یک نفر برای ادامه مطلب...
رسمه تو حسن آباد هم مثل بقیه ی نقاط ایران تو سیزده به در یابه اصطلاح حالایی ها روز طبیعت، مردم به دشت و کوه و دَمَن سر بذارند. خوب حسن آباد هم خوشبختانه کم صحرا و کوه نداره ولی اون قدیم ترها سیزده به در که می شد مردم یعنی بیشتر مردم فقط میرزاچی (مزرعه چی) را بلد بودند.
میرزاچی
میرزاچی در شمال حسن آباد و حوالی دستجرد واقع شده و قبل از اینکه خشکسالی ادامه مطلب...
حسین شفیعی (مسیب )
یادش به خیر، از آن زمانی که خیلی هم نگذشته است همان روزی که اکثریت قریب به اتفاق مردم با دسترنج و زحمات خود و با دست ها ی پینه بسته ،دامی را پرورش و از شیر و ماست و دوغ و کره و در نهایت ازگوشت آن قلیه درست نموده و ازپوست و مو و پشم و آن استفاده می کردند با خانه های کاه گلی – اتاق های سه دری – پنج دری – هشت – حیاط با صفا – ایوان های تاخچه ای – بخاری های دیواری - زغال های سرخ و آتشین داخل منقل – گنجه و پستو و اتاق های اندرونی – گنبدهای طاق چشمه ای و خشتی ،سکونت پنج شش ادامه مطلب...
یکی از بهترین وبلاگ ها، وبلاگ «خاطرات یک حسن آبادی» است. نویسنده با رعایت اخلاق اسلامی و بدور از غیبت و توهین، خاطرات گذشته را با بیانی جذاب، به قلم می آورد. این خاطره ها صرفا داستان و طنز نیست بلکه واقعیاتی است که نویسنده با توان بالای خود به نگارش در می آورد. به عبارت دقیق تر، این نوشته ها در واقع گوشه ای از تاریخ این شهر است.
امید که ایشان به ثبت و ضبط خاطرات خود همچنان ادامه دهد و در آینده ای نه چندان دور بعنوان کتابی با ارزش چاپ و نشر یابد.
تا سال پنجم ابتدایی یکی از مرتب ترین دانش آموزا به لحاظ لباس پوشیدن بودم؛ چون هر سال عید با گریه و زاری و عِجز والتماس یه دست کت و شلوار می گرفتم و تا پایان سال تحصیلی هم داشتمش ولی نمی دونم چی شد از وقتی به دوره ی راهنمایی ادامه مطلب...
ساعت مچی
حسن آبادی
سال اول راهنمایی را خوندم و مثل سالهای قبل با آخرین امتحان همه ی کتاب و دفترها را پاره کردم و رفتم برای سه ماه تعطیلات تابستون.
نمی دونم چرا اون زمونا تعطیلات اینقدر طول می کشید از حدود اوایل خرداد که تعطیل می شدیم تا شروع سال تحصیلی فکر کنم یه چیزی حدود سه سال الان می گذشت و تو این سه چهار ماهه موهامون ادامه مطلب...
سید حسن فاطمی
یکی از وبلاگهای با ارزش در حسن آباد وبلاگی با عنوان «خاطرات یک حسن آبادی» است که مدیر آن به بیان خاطرات خود از دوران کودکی تا امروز می پردازد. او هردوره زندگی خود را در پستهایی ویژه بیان می کند. نویسنده بخوبی دوران محرومیت حسن آباد و گذشته ی آن دیار را از جهات گوناگون به تصویر می کشد و خواننده را با خود به گذشته های آن شهر که روستایی بیش نبود، می کشاند.
این وبلاگ یکی از تارنماهای مورد علاقه ی اینجانب است و هر از چند ادامه مطلب...
دو خاطرهی عبرت آموز
سید حسن فاطمی
متأسفانه بعضی افراد، پیشرفتهای حسن آباد را نادیده می گیرند که این نوعی کفران نعمت است. دو خاطره از وضعیت فرهنگی حسن آباد در گذشته می آورم. با این امید که روشن شود حسن آباد کجا بود و الآن کجاست.
پیش از این، جناب آقای حسن قیصری ادامه مطلب...
خاطرهای شگفت از رزمندهای حسن آبادی
جوانان حسن آباد نیز مانند دیگر مناطق ایران، ایثارها و جان فشانی های فراوان در زمان جنگ از خود نشان دادند و شهیدان و مجروحان فراوان تقدیم نظام جمهوری اسلامی کردند.
جناب آقای ابوالفضل صادقی (فرزند حاج میرزا علی محمد) با بدنی مجروح، مدتی طولانی در منطقه ی تحت نفوذ عراق، مفقود شد و با خوردن گیاهان، خود را زنده نگه داشت. از او خواستیم تا آن خاطره را برایمان بازگوید. از دیگر رزمندگان نیز می خواهیم خاطرات خود را به منظور درج در وبلاگ در اختیارمان قرار دهند.
اواخر سال 1366 یا ابتدای سال 67 با جمعی از رزمندگان بسیجی حسن آباد به جبههادامه مطلب...
یک شب و روز در حسن آباد
سید حسن فاطمی
روز هجدهم تیرماه 1389 موقع اذان مغرب به اتفاق خانواده، به حسن آباد رسیدیم و یکی دو ساعت مانده به غروب روز بعد حسن آباد را به قصد قم ترک کردیم. چند نکته:
یک) آخرین سفرم به حسن آباد به تابستان 1381 باز می گردد که برای تحقیق جهت تدوین کتاب «شاخهای از سادات طباطبایی» رفته بودم.
پیشرفت وضعیت شهر در مقایسه با هشت سال پیش ادامه مطلب...