سفر به حسن آباد
سید حسن فاطمی
یکی از بخشهای این وبلاگ، خاطرات مربوط به حسن آباد است. تاکنون نمونه های متعدد از آنها را داشتیم. در اینجا نمونه ای دیگر از این خاطرات را می آوریم. با این امید که از دیگران نیز قضایایی از این دست دریافت کنیم.
اولین سفر
پس از امتحانات کلاس پنجم ابتدایی در خرداد سال 1355 برای اولین بار همراه خانواده به حسن آباد سفر کردم و پس از آن در زمان برپایی انقلاب نیزادامه مطلب...
دکتر علی صادقی
اردوی کار تابستانی
در تمام طول این سالها و آنچنان که خواهم گفت تا چند سال از دوره ی دانشجویی، کار در اردوی تابستان ادامه داشت. برنامه ی نانوشته ای در خانواده بود که هرکس به مقتضای سن بایستی اجرا می کرد و تقریبا همه ی فرزندان ذکور از مراحلِ مختلفِ نوعی ترفیعِ شغلی ـ مهارتی گذر می کردیم. خواهران مسئولیتهای متفاوتی داشتند. کار در خانه با چای ریختن و آوردن جا سیگاری در سنین 5 ـ 6 آغاز می شد. وقتی پدرم می گفت: سیگار مرا بیار (و در بیشتر موارد هم اینها در تاقچه ی بالای سر و یا در فاصله ی یکی دو متری او روی زمین بود و ما در جایی دیگر مشغول بازی یا کار) بایستی سیگار، زیر سیگاری و کبریت با هم آورده می شد و دو دستی جلوی او قرار داده می شد. ادامه مطلب...
دکتر علی صادقی
انتخاب رشته
به دلیل آنچه در مکتب و مدرسه گذشت و در خاطرات کودکی و دبستان نوشتم و به خاطر علاقه به خواندن کتاب و مجله که آن را مدیون برادرم هستم ادبیات فارسی من پیشرفت فوق العاده ای کرد. معلم ادبیات ما (آقای اقبالی که معلم ویلون هم بود) در کلاس نهم چنان تحت تاثیر نوشته های من قرار گرفت که بخاطر اندک تشابه اسمیادامه مطلب...
دکتر علی صادقی
دبیرستان هاتف
دبیرستان ما ـ هاتف ـ بین میدان طوقچی که پاتوق کارگران و شاگرد راننده ها بود و سلاخ خانه (کشتارگاه) واقع شده بود. در واقع اگر از مدرسه رد می شدی به کشتارگاه می رسیدی و این آخر خط بود! این همسایگی، کار معلمها را برای تنبیهات زبانی آسان می کرد و از جمله اینکه به شاگردان تنبل می گفتند: فردا بهتر است کمی پایین تر بروی؛ مدرسه ات آن یکی ساختمان است. و یا اینکه جایگاهادامه مطلب...
در خاطرات دکتر صادقی ویژگیهای گوناگون جمع است: تاریخ، طنز، ادبیات، داستان، رعایت آیین نگارش، اخلاق و ... لذا سلسله نوشتارهای ایشان جذاب ترین و پرخواننده ترین مطالب وبلاگ بوده است. پس از درج این نوشته ها وبلاگ رونق چشمگیر یافت و توجه بسیاری را جلب کرد و شاهد قلم زدن فرهیختگان جدید در آن هستیم.
امید که پس از تکمیل نوشته های دکتر صادقی، آن را به صورت کتابی مستقل از سوی تارنمای حسن آباد جرقویه چاپ و نشر دهیم.
خاطرات مدرسه
سالهای دبیرستان(1)
دکتر علی صادقی
مقدمه ای بر این بخش
اظهار لطف دوستان و ابراز علاقه ی ایشان به آنچه تحت عنوان خاطرات مدرسه و راجع به آموزش در دبستان حسن آباد نوشته شد مرا بر آن داشت که این خاطرات را تا پایان سالهای دبیرستان ادامه دهم. هر چند وقایع این بخش بطور عمده مربوط به خارج از حسن آباد است اما تصور می کنم واگوییادامه مطلب...
دوران سخت تحصیل(1)
سه روز از آذرخواران تا حسن آباد!
سال1353
حسن قیصری
روز اول
در ایام تحصیل در آذرخواران (55 کیلومتری حسن آباد) یک روز صبح برفی با ده تن از دوستانم تصمیم به بازگشت به حسن آباد داشتیم. به طرف حسین آباد راه افتادیم. برف شدیدتر می شد. کنار جاده زیر سقفی تا عصر منتظر اتوبوس و کامیون های حمل نمک ماندیم اماادامه مطلب...
دکتر علی صادقی
تمرین مدیریت و خشونت
در بخش اول این نوشته گفتم که در دو سال آخر مدرسه من جانشین آقای مدیر بودم و هر وقت به مرخصی می رفت کلید را به من می سپرد تا مدرسه را اداره کنم. در یکی از این موارد که من درکلاس پنجم بودم او به شهر رفت. مرخصی او طول کشید و من احساس می کردم دیگر جانشین همیشگی او هستم. یکی از بچه های مدرسه را به علت بی انضباطی و انجام ندادن تکالیف بعد از یکی دو اخطار، اخراج کردم! خانواده او که بسیار ذی نفوذ بود پیغام داد که دست از کله شقی بردارم و من زیر بار نرفتم. در ورودی مدرسه نگهبانادامه مطلب...
دکتر علی صادقی
آموزش و پرورش در خانه
در کنار آنچه در مدرسه می گذشت آموزش و پرورش در خانه هم بود. شاید هم بیشتر "پرورش"! پدرم نسبت به نماز خواندن سختگیر بود و من و برادرم باید موقع نماز مغرب و عشا به او اقتدا می کردیم. اصول دین و اسامی امامان را هم بایستی یاد می گرفتیم. شبهای پنجشنبه هم حاج آقا سید رضا از من اصول دین می پرسید و خواندن حمد و سوره ی مراادامه مطلب...
دومین قسمت از خاطرات کودکی دکتر صادقی همچنان خواندنی و دارای نکاتی ارزنده است. چند ماه پیش مطلبی جالب در مورد چاهی که پدر ایشان حفر کرده، تحت عنوان «چاهی شگفت» داشتیم.
دکتر علی صادقی
ایام مکتب
تابستانها ما را برای رفع مزاحمت (آن زمان ما شش برادر و خواهر تنی بودیم با دو خواهر و برادر ناتنی و بعدها چهار تای دیگر هم اضافه شد) به مکتب می فرستادندادامه مطلب...